برنامه جلسه هیات از ساعت۸ الی۱۱

 

 به آدرس زعفرانیه ایستگاه مدرسه-اول محرم الی دوازده محرم


فرا رسین ماه محرم تسلیت باد

مهدویت

مقدمه

اعتقاد به مهدويت و منجي آخر الزمان، يکي از اعتقاداتي است که تمام مسلمانان بر قبول آن اتفاق دارند و تأکيد دارند که شخصي در آخر الزمان از نسل حضرت زهرا سلام الله عليها قيام خواهد کرد و زمين را که پر از ظلم و جور شده است، از عدل و داد آكنده مي‌سازد.

متأسفانه در اين اواخر ديده شده است که برخي از علماي وهابي در اين مسأله  تشکيک کرده و مي‌گويند که روايات مهدويت از طريق اهل تسنن با سند صحيح نقل نشده است؛ بلکه حد اکثر «حسن» هستند. به همين خاطر اثبات اصل مهدويت ممکن نيست و تشکيک در آن اشکالي ندارد.

برخي ديگر پارا فراتر گذاشته و ادعا کردند که حتي از طريق شيعه نيز اصل مهدويت قابل اثبات نيست و هيچ روايت صحيحي در اين زمينه وجود ندارد.

گاهي نيز ادعا کرده‌اند که حتي يک روايت صحيح وجود ندارد که امام حسن عسکري عليه السلام صاحب فرزند شده باشند.

 تنها بي‌سوادي، عناد و بي‌آبرويي مدعي را ثابت مي‌کند

ادامه نوشته

امتيازات اميرالمؤمنين علي عليه السلام

امتيازات اميرالمؤمنين علي عليه السلام

اول نوبت يک هاست!

 

يا علي! تو نخستين کسي هستي که به پيامبر صلي الله عليه و آله ايمان آورد و تنها کسي که با او در غار حراء همراه بود.

يا علي! تو نخستين و تنها کسي هستي که در کعبه به دنيا آمد.

يا علي! در ميان صحابه تنها تويي که خدا نامت را برگزيد.

يا علي! تو نخستين کسي هستي که با پيامبر صلي الله عليه و آله  نماز خواندي.

يا علي! تو نخستين کسي هستي که بر پيکر پاک پيامبر صلي الله عليه و آله نماز خواندي.

يا علي! در ميان صحابه تو تنها کسي هستي که لحظه‌اي به خدا شرک نورزيد.

يا علي! تنها تويي که در خانه کعبه، پا بر دوش پيامبر صلي الله عليه و آله گذارد و بت‌ها را شکست.

يا علي! تو نخستين جانشين و وصي بعد از پيامبر هستي.

يا علي! تو نخستين و تنها کسي هستي که قرآن را زير نظر پيامبر صلي الله عليه و آله به ترتيب نزول و با تمام مشخصات جمع آوري نمود.

يا علي! تنها تو اگر نبودي، در سراسر جهان هستي هم شأني براي زهراي اطهر نبود.

يا علي! تنها تويي که خدا در کتابش پسرانت را، پسران رسول خدا صلي الله عليه و آله خواند.

يا علي! تنها تو را، پيامبر صلي الله عليه و آله به برادري خويش برگزيد.

يا علي! تو تنها کسي هستي که هيچ گاه از جنگ نگريخت و هيچ کس به جنگ با تو پيشقدم نشد، جز آن که به هلاکت رسيد.

يا علي! تو تنها کسي هستي که زره‌ات پشت نداشت.

يا علي! تو تنها کسي هستي که در تمام جنگ‌هاي پيامبر صلي الله عليه و آله شرکت داشتي جز تبوک، و تو ماندي تا از فتنه منافقان جلوگيري نمايي؛ سپاه اسلام نيز بدون برخورد از تبوک بازگشت.

يا علي! تنها تو، درِ قلعه خيبر را از جا بر کندي؛ در حالي که عده زيادي از مردان، توان جابجا کردن آن را نداشتند.

يا علي! تنها تويي که رسول خدا صلي الله عليه و آله از 120000 نفر، بر پيشواييت، اقرار و بيعت گرفت و همگان به نام اميرالمؤمنين بر تو سلام کرده، تبريک گفتند.

يا علي! تو تنها کسي هستي که نسل پيامبر صلي الله عليه و آله از طريق او ادامه يافت.

يا علي! تنها تويي که محبتت، سرفصل کارنامه مؤمنان قرار مي‌گيرد.

يا علي! تنها تويي که در مورد قاتلت سفارش کردي: خوراکش را خوب و بسترش را نرم کنيد، از غذاي من به او بخورانيد و از آن چه مي‌نوشم به او بنوشانيد.

يک‌هاي تو تمام نشدني است!

 

 

حالا فقط چند تا از دوها!

 

يا علي! تو آني که جز دو کس: خداي تعالي و رسول صلي الله عليه و آله تو را نشناخت.

يا علي! تو و پيامبر صلي الله عليه و آله دو پدر امت هستيد.

يا علي! هنگامي که بين دو کار قرار مي‌گرفتي، سخت‌ترين آن دو را بر مي‌گزيدي.

يا علي! تو پدر دو سرور جوانان بهشتي.

يا علي! تو يکي از آن دو امانت گرانبهايي هستي که پيامبر صلي الله عليه و آله در بين امت بر جاي نهاد، تا به وسيله آن از گمراهي نجات يابند.

يا علي! درِ خانه تو و رسول خدا صلي الله عليه و آله تنها دو دري بودند که به مسجد باز مي‌شدند؛ در حالي که ساير درها اجازه باز بودن نيافتند.

يا علي! تو هماني که ضربت شمشيرت در جنگ خندق، برتر از عبادت دو گروه انس و جن شمرده شد.

يا علي! تو را جمع اضداد خوانده‌اند؛ جنگاوري و مهرورزي، سخاوت و قناعت، عبادت و سياست، زهد و تلاش ... آيا پاياني براي اين شمارش هست؟

دوهايت هم بي انتهاست!

 

حالا فقط سه تا از سه‌ها!

 

يا علي! تو در سه سالگي به خانه پيامبر صلي الله عليه و آله منتقل شدي و سومين نفر آن خانه بودي.

يا علي! تو و اهل خانه‌ات بزرگواراني هستيد که سه روز متوالي، با گرسنگي روزه گرفته، افطار خود را به مسکين و يتيم و اسير بخشيديد.

يا علي! پيامبر فرمود: سه چيز به تو عطا گرديده که به من داده نشده، پدر همسريي چون من، همسري چون فاطمه و فرزنداني چون حسن و حسين عليهم السلام

حسین از دیدگاه مسیحیت

رود خوني كه از شهيدان كربلا بر صحراي طف جاري شد، فرات حقيقتي گشت كه جرعه نوشان عزت و آزادگي را ازهر مذهب و مسلك و هر دين و آيين به قدر تشنگي سيراب كرد. در اين مسير از نخستين مسيحي حق جويي كه روياروي يزيد در كاخ سبز بر او شوريد تا در عصر ما، كم نيستند مسيحياني چون «جرجي زيدان»، «جرج جرداق» و دهها مسيحي حق جوي ديگر كه حقيقت ناب همه اديان راستين را در «اهل بيت پاك پيامبر(ص)»، در «محراب شهادت علي(ع)» و در «صحراي خونين كربلا» يافته اند و در اين باره آثاري پديد آورده اند.



«آنتوان بارا»، آن مسيحي عاشقي است كه سال هاي بسيار از دوران جواني خود را صرف تحقيق و بررسي پيرامون زندگي و قيام امام حسين(ع) كرده است تا حقايق مربوط به اين شخصيت عظيم تاريخ را از زاويه نگاه خود و از زبان انجيل و پيامبر الهي، عيسي(ع) بيان كند. او پس از ساليان بسيار پژوهش و مطالعه در منابع مختلف تاريخ اسلام، دست به نگارش كتابي زده است كه در نوع خود و از زبان يك مسيحي بي نظير است. وي در اين پژوهش تطبيقي- به نام «حسين در انديشه مسيحيت»- كه رويكردي تحقيقي، ادبي و عاطفي دارد، با استفاده از نظريات اسلام و مسيحيت و بامهارتي ستودني، زندگي و شهادت حضرت عيسي از ديدگاه مسيحيت و زندگي و شهادت امام حسين(ع) از ديدگاه اسلام را مقايسه كرده است. در اين تحليل ها نكات جالب و بديعي به چشم مي خورد كه براي هر مسلمان منصفي شگفت انگيز و خواندني است.



كتاب «حسين در انديشه مسيحيت» اولين بار در سال 1978 به رشته تحرير درآمد اما نويسنده از آن تاريخ به بعد و در اثر مطالعات بيشتر، اضافات و ملحقات زيادي به آن افزود و چاپ چهارم آن را در ماه هاي اخير منتشر كرد، اين كتاب تاكنون به 17 زبان ترجمه شده و در 5 دانشگاه نيز براي دوره هاي تكميلي كارشناسي ارشد و دكتري مورد تأييد قرار گرفته است و قرار است چاپ چهارم آن بزودي به فارسي ترجمه و منتشر شود.



آنتوان بارا كه سوري الاصل و ساكن كويت است خود نويسنده اي توانا واديبي باذوق است و علاوه بر كتاب فوق 15جلد كتاب ديگر نيز به رشته تحرير درآورده كه بيشتر آنها در حوزه ادبيات و رمان و داستان مي باشد. وي همچنين روزنامه نگاري است حرفه اي كه اخيراً چهل و يكمين سال فعاليت مطبوعاتي اش را آغاز كرده ، او در مجلات و روزنامه هاي معروف و مختلف فعاليت داشته و در حال حاضر سردبير هفته نامه شبكه الحوادث كويت است.



ادامه نوشته

شیعیان مصر سلفی ها را تهدید کردند

در صورتي که تکليف قاتلان شهيد شحاته هر چه سريع تر معلوم نشود و آنان را اعدام نکنيد، ما در انتقام به خون او و سه شيعه ديگر که روز يکشنبه گذشته به شهادت رسيدند، چهار تن از رهبران سلفي مصر را ترور خواهيم کرد.
به گزارش شيعه آنلاين،‌ خانواده سرشناس "الجعافره" که يکي از بزرگ ترين و سرشناس ترين خانواده هاي شيعي در مصر است، با صدور بيانيه اي رسمي از دولت اين کشور خواست تا هر چه سريع تر قاتلان شيهد "حسن شحاته" که بازداشت شده اند را محاکمه و اعدام کند.

در ادامه اين بيانيه که توسط روزنامه "الدستور" مصر منتشر شد، آمده:‌ در صورتي که تکليف قاتلان شهيد شحاته هر چه سريع تر معلوم نشود و آنان را اعدام نکنيد، ما در انتقام به خون او و سه شيعه ديگر که روز يکشنبه گذشته به شهادت رسيدند، چهار تن از رهبران سلفي مصر را ترور خواهيم کرد.

گفتني است، رسانه هاي مصري چند روز پيش خبر دادند که نيروهاي امنيتي شهر "الجيزه" موفق شدند 8 نفر از مظنون هاي احتمالي دست داشتن در قتل شهيد "حسن شحاته" 3 تن از دوستانش را بازداشت کرده اند.

گفته مي شود اين افراد در شهر "أبو مسلم" از توابع "جيزه" بازداشت شده و اکنون در مقر نيروي امنيتي اين شهر به سر مي برند و در حال گذراندن مراحل بازجويي هستند.

در همين راستا يکي از مقامات امنيتي "جيزه" که خواست نامش فاش نشود به "الشرق الأوسط" گفته بود: تحقيقات و بررسي ها توسط دستگاه امنيتي با سرعت ادامه دارد تا هر چه سريع تر ديگر متهماني که در قتل اين 4 شهروند شيعه مصري دست داشته اند، شناسايي و بازداشت شوند.

وي در ادامه افزود:‌ البته در بازجويي هاي اوليه از افراد بازداشت شده، ديگر مظنونان اين پرونده شناسايي شده اند اما با مراجعه نيروهاي ما به منزل و محل اقامت آنان، هيچ يک از آنها در محل نبوده و همگي متواري شده اند.

اين نيروي امنيتي مصري در پايان گفت: بدون شک با تلاش و کوشش نيروهاي ما، ديگر متهمان در روزهاي آينده بازداشت و پرونده آنان براي رسيدگي به دادگاه ارسال خواهد شد.

فایل دانلود اعتراف بزرگان اهل سنت به تولد امام عصر

دانلودفایل وعکس

بررسی حدیث ثقلین در خطبه غدیر و نقش آن در اثبات امامت

بررسی حدیث ثقلین در خطبه غدیر و نقش آن در اثبات امامت

ابن تيميه حراني در منهاج السنة مي‌نويسد :

والذي رواه مسلم انه بغدير خم قال إني تارك فيكم الثقلين كتاب الله فذكر كتاب الله وحض عليه ثم قال وعثرتي أهل بيتي أذكركم الله في أهل بيتي ثلاثا وهذا مما انفرد به مسلم ولم يروه البخاري

وقد رواه الترمذي وزاد فيه وانهما لن يفترقا حتى يردا علي الحوض

وقد طعن غير واحد من الحفاظ في هذه الزيادة وقال إنها ليست من الحديث والذين اعتقدوا صحتها قالوا: إنما يدل على أن مجموع العترة الذين هم بنو هاشم لا يتفقون على ضلالة وهذا قاله طائفة من أهل السنة وهو من أجوبة القاضي أبي يعلى وغيره

والحديث الذي في مسلم إذا كان النبي * قد قاله فليس فيه إلا الوصية باتباع كتاب الله وهذا أمر قد تقدمت الوصية به في حجة الوداع قبل ذلك وهو لم يأمر باتباع العترة لكن قال أذكركم الله في أهل بيتي وتذكير الأمة بهم يقتضي أن يذكروا ما تقدم الأمر به قبل ذلك من إعطائهم حقوقهم والامتناع من ظلمهم وهذا أمر قد تقدم بيانه قبل غدير خم

فعلم انه لم يكن في غدير خم أمر يشرع نزل إذ ذاك لا في حق علي ولا غيره لا إمامته ولا غيرها

آنچه که مسلم در صحيحش در باره غدير خم نقل کرده است اين جمله است که رسول خدا فرمود: من در ميان شما دو يادگار گرانبها مي گذارم يکي کتاب خدا است که در باره آن سفارش نموده است سپس فرمود: عترت و خاندانم را فراموش نکنيد‘ ولي بخاري آن را نقل نکرده است.

اما ترمذي با اين اضافه نقل کرده است که رسول خدا فرمود: اين دو از هم جدا شدني نيستند تا در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند.

گروهي از حافظان حديث اين بخش را زائد دانسته و قبول ندارند و گفته اند: آنچه از اين حديث فهميده مي شود اين است که همه عترت يعني بني هاشم بر ضلالت و گمراهي اجتماع نمي کنند

گروهي از اهل سنت همين جواب را داده اند که از جمله آنان جواب قاضي ابو يعلي و غير او است

در نقل مسلم اگر رسول خدا هم آن را فرموده باشد چيزي جز سفارش به پيروي از کتاب خدا ديده نمي شود که در حجه الوداع هم به آن سفارش فرموده بود ولي در باره تبعيت و پيروي از عترت فرماني وجود ندارد فقط تذکر به ايفاي حقوق و دوري از ستم به آنان شده است که قبل از اين هم بوده است.

بنا بر اين نه سخن از علي به ميان آمده است و نه امامت اهل بيت و نه غير آن .

إبن تيمية الحراني ، أحمد بن عبد الحليم أبو العباس (متوفاي728هـ) منهاج السنة النبوية ، ج 7   ص318 ـ 319 ، تحقيق : د. محمد رشاد سالم ، ناشر : مؤسسة قرطبة ، الطبعة : الأولى ، 1406

در اين شبهه نگاه مغز متفکر مبارزه با آرمانهاي فکري تشيع و اهل بيت نگاهي آميخته به شک و ترديد به حديثي است که جزو ارزشمند ترين سخنان پاياني رسول گرامي اسلام است آنجا که جناب ابن تيميه مي گويد: والحديث الذي في مسلم إذا كان النبي * قد قاله فليس فيه إلا الوصية باتباع كتاب الله ، پس او نه تنها سفارش پيامبر را در باره اهل بيت قبول ندارد بلكه در نقل ديگران هم اگر متقن و محكم باشد ايجاد ترديد مي كند.

بنا بر اين در اين پاسخ هر چند كوتاه به توضيح اصل ما جرا و بخشهاي اصلي فرمايش رسول خدا اشاره داريم و در آغاز تفسير و تشريح الفاظ و لغات موجود در اين حديث.

 

پاسخ تفصيلي:

گفتار اول: مفهوم«حديث ثقلين»

الف-درلغت

اين حديث ، مشهور است به «حديث ثَقَليْن»، و ثَقَلَيْن، تثنيه «ثَقَل» مى باشد، و كلمه ثَقَل در لغت به معناى چيزى است كه مسافر با خود حمل مى كند.

عدّه اى از محدّثين و اهل لغت، اين كلمه را «ثِقْلَيْن» يعنى به كسر ثاء و سكون قاف، قرائت كرده اند، كه در اين صورت تثنيه ثِقْل، خواهد بود، و ثِقْل به معناى بار سنگين و گنج آمده است، ولى به نظر مى رسد كلمه «ثقلين» در اين حديث شريف، به فتح ثاء و قاف باشد. فيروز آبادى در كتاب «القاموس المحيط» مى گويد: و ثَقَل به (حركت قا) متاع مسافر و اثاثيه او و نيز هر چيز نفيسى را كه پنهان و محفوظش دارند گفته مي شود، و از همين لغت است حديث:

إِنِّي تارِكٌ فِيْكُمُ الثَّقَلَيْنِ، كِتابَ اللهِ وَعِتْرَتِي.

. القاموس المحيط: ج3 /353، المؤسّسة العربيّة ـ بيروت

ابن منظور دراين باره مي نويسد:

سميا ثقلين لأن الأخذ بهما ثقيل والعمل بهما ثقيل ، قال : وأصل الثقل أن العرب تقول لكل شيء نفيس خطير مصون ثقل ، فسماهما ثقلين إعظاما لقدرهما وتفخيما لشأنهما.

كتاب خدا و عترت را ثّقّلين ناميده اند چون تمسك به اين دو و عمل به آن سنگين است، و از طرفي عرب به هر چيزي كه ارزشمند و مهم و حفاظت شده باشد ثّقّل مي گويد، پس ناميدن كتاب خدا و عترت به اين نام به جهت والا بودن جايگاه اين دو و نگاهداري مرتبه آن است.

محمد بن مكرم بن منظور الأفريقي المصري، الوفاة: 711 ، ج 11   ص 88 ، دار النشر : لسان العرب  دار صادر - بيروت ، الطبعة : الأولى.

ترجيح ضبط اوّل بر ضبط دوّم بدين جهت است كه: تناسب ضبط اوّل ( ثَقَلَيْن) با شرائطي كه رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم در آن سخن گفته است بيشتر و مناسب تر است، زيرا مسافرى كه از شهرى به شهرى كوچ مى كند ـ خصوصاً اگر قصد بازگشت به مبدأ را نداشته باشد - اسباب و اثاثيه زندگانى اش را با خود مى برد، و از آنجا كه حمل و نقل در آن زمان به سختى و مشقّت انجام مى گرفت و جا بجائي تمام لوازم و اثاثيه زندگى از جائى به جاي ديگر ممكن نبود، لذا  هنگام كوچ كردن، گرانبهاترين و نفيس ترين اشياء تحت تملّك را منتقل مى كردند. رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم در مقدّمه «حديث ثقلين» مى فرمايد:

من دعوت شده ام و به اين دعوت جواب گفته ام، و بنا بر بعضى از نقلها فرمود: من دعوت خواهم شد و جواب مثبت به اين دعوت خواهم داد، آن حضرت خبر از نزديك بودن رحلت و سفر آخرت مي دهد و متعاقب اين خبر، مى فرمايد: «وإنّي تاركٌ»، موقعيّت سفر آخرت اقتضاء مى كند آن حضرت عزيزترين و گرانبهاترين اشياء را با خود ببرد، ولى به مقتضاى رأفت و لطف بى شائبه اى كه به امّت دارد، و از آنجائي كه نسبت به بقاي دين حنيف و بر پائي شريعت حريص است ، گرانبهاترين اشياء كه در طول زندگي پربركتش نهايت اعتناء و توجّه به آنها را داشته است در بين امّت باقي مي گذارد، سپس توصيه فرمود تا امّت قدر آن دو را بداند و از آن دور نشود، زيرا هدايت ابدى آنان در گرو تمسّك به اين دو گوهر نفيس و گرانبهايى است كه آن بزرگوار به مقتضاى لطف خاصّش بر امّت در بين آنان باقى گذاشته است.

با توجه به اين توضيح، ضبط كلمه «ثَقَلين» انسب خواهد بود، اگر چه با قرائت ديگر نيز وافى به مقصود خواهد بود كه در ادامه مبحث و با تحقيق در الفاظ «حديث ثقلين» نكاتي را متذكر خواهيم شد.

ب: در اصطلاح :

كيفيّت دلالت الفاظى مانند «أخذ» و «تمسّك» و «اعتصام» بدينگونه است كه چون اين الفاظ دلالت بر وجوب تبعيّت و پيروى و اطاعت مطلق بدون قيد و شرط مى نمايند، قهراً مفاد حديث، امامت و خلافت خواهد بود، زيرا شكّى نيست كه بين اطاعت مطلق و بين امامت و خلافت، تلازم و همبستگى غير قابل انكاري وجود دارد.

مراجعه به سخنان شارحين «حديث ثقلين» از اعلام و مشاهير اهل سنّت، مانند: مناوى در «شرح جامع صغير» ملاّ على قارى در «شرح شكاة»، و نيز به كتابهاى «نسيم الرّياض»، «شرح المواهب اللَّدُنيّة»، «السّراج المنير فى شرح الجامع الصّغير»، «الصّواعق المحرقة»، و «جواهر العقدين» حقيقت را روشن تر به اثبات مي رساند كه مفاد «حديث ثقلين» عبارت است از تشويق و وادار نمودن و برانگيختن جميع امّت به پيروي وتبعيت از رفتار و كردار و اقوال خاندان نبوّت عليهم السّلام وحجت دانستن سيره و روش آنان در تمام مسائل دين و دنيا و آنچه كه در اداره زندگي فردي و اجتماعي انسان مؤثر مي باشد و در يك كلام آنان را مقتداى خويش در جميع امور قرار دهند، كه براى نمونه به سخن مناوى در اين باره اشاره مي كنيم:

عن عبد الله بن زيد عن أبيه أنه عليه الصلاة والسلام قال: من أحب أن ينسأ له في أجله وأن يمتنع بما خلفه الله فليخلفني في أهلي خلافة حسنة فمن لم يخلفني فيهم بتر عمره وورد علي يوم القيامة مسودا وجهه.

كسي كه دوست دارد خداوند مرگش را بتاخير اندازد و از شر آنچه برجاي گذاشته محفوظ بماند پس بايد حرمت مرا در خاندانم به بهترين و نيكوترين جايگزينيها به انجام رساند، و كسي كه به نيكوئي با آنان رفتار نكند عمرش كوتاه و در قيامت با صورتي سياه بر من وارد خواهد شد.

عبد الرؤوف المناوي، الوفاة: 1031 هـ  ، فيض القدير شرح الجامع الصغير ،  ج2 ص175 ، دار النشر : المكتبة التجارية الكبرى - مصر - 1356هـ ، الطبعة : الأولى  0

 

گفتار دوم : بررسي شبهات

الف: عدم تواتر حديث ثقلين

ابن تيميه متواتر بودن حديث ثقلين را مورد ترديد قرار داده و بر آن اشكال و اعتراض نموده و مي نويسد:

والذي رواه مسلم انه بغدير خم قال إني تارك فيكم الثقلين كتاب الله فذكر كتاب الله وحض عليه ثم قال وعترتي أهل بيتي أذكركم الله في أهل بيتي ثلاثا وهذا مما انفرد به مسلم ولم يروه البخاري وقد رواه الترمذي وزاد فيه وانهما لن يفترقا حتى يردا علي الحوض وقد طعن غير واحد من الحفاظ في هذه الزيادة وقال إنها ليست من الحديث والذين اعتقدوا صحتها قالوا إنما يدل على أن مجموع العترة الذين هم بنو هاشم لا يتفقون على ضلالة وهذا قاله طائفة من أهل السنة وهو من أجوبة القاضي أبي يعلى وغيره والحديث الذي في مسلم إذا كان النبي * قد قاله فليس فيه إلا الوصية باتباع كتاب الله وهذا أمر قد تقدمت الوصية به في حجة الوداع قبل ذلك وهو لم يأمر باتباع العترة لكن قال أذكركم الله في أهل بيتي وتذكير الأمة بهم يقتضي أن يذكروا ما تقدم الأمر به قبل ذلك من إعطائهم حقوقهم والامتناع من ظلمهم وهذا أمر قد تقدم بيانه قبل غدير خم

آنچه که مسلم در صحيحش در باره غدير خم نقل کرده است اين جمله است که رسول خدا فرمود: من در ميان شما دو يادگار گرانبها مي گذارم يکي کتاب خدا است که در باره آن سفارش نموده است سپس فرمود: عترت و خاندانم را فراموش نکنيد‘ ولي بخاري آن را نقل نکرده است.

اما ترمذي با اين اضافه نقل کرده است که رسول خدا فرمود:

اين دو از هم جدا شدني نيستند تا در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند.

گروهي از حافظان حديث اين بخش را زائد دانسته و قبول ندارند و گفته اند: آنچه از اين حديث فهميده مي شود اين است که همه عترت يعني بني هاشم بر ضلالت و گمراهي اجتماع نمي کنند.

گروهي از اهل سنت همين جواب را داده اند که از جمله آنان جواب قاضي ابو يعلي و غير او است.

در نقل مسلم اگر رسول خدا هم آن را فرموده باشد چيزي جز سفارش به پيروي از کتاب خدا ديده نمي شود که در حجه الوداع هم به آن سفارش فرموده بود ولي در باره تبعيت و پيروي از عترت فرماني وجود ندارد فقط تذکر به ايفاي حقوق و دوري از ستم به آنان شده است که قبل از اين هم بوده است.

بنا بر اين نه سخن از علي به ميان آمده است و نه امامت اهل بيت و نه غير آن .

أحمد بن عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس، الوفاة: 728 ، منهاج السنة النبوية ، منهاج السنة النبوية  ج 7   ص 318 دار النشر : مؤسسة قرطبة - 1406 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : د. محمد رشا.

بررسي ونقد

اگر چه از شخصي مانند ابن تيميه بيش از اين انتظار نداريم كه حديثي از اين قبيل را كه به اعتراف بزرگاني از محدثان اهل سنت جزو احاديث متواتر و صحيح است انكار نمايد زيرا نه تنها در منابع شيعي اسناد و طرق گوناگوني بر نقل اين حديث حاكي است بلكه منابع حديثي و از همه مهمتر اعترافات مصنفين و شارحان آثار حديثي اهل سنت قوي ترين مستند بر اثبات تواتر اين حديث است، زيرا حديث متواتر خبر جماعتي است كه سلسله روات آن تا معصوم، در هر طبقه به حدي باشد كه امكان توافق آنها بر كذب، به طور عادي محال بوده و نيز موجب علم گردد.

با توجه به اينكه حديث شريف ثقلين را تعداد قابل توجهي از راويان در منابع فريقين روايت كرده‌اند، پس مي‌توان آن را از ديدگاه مذهب اهل‌بيت عليهم‌السلام و اهل‌سنت حديث متواتر ناميد، و علاوه بر آن بسياري از علماي حديثي اهل‌سنت نيز حديث شريف ثقلين را صحيح و معتبر ناميده‌اند كه به اسامي و كتابهاي برخي از آنها اشاره مي‌كنيم.

 

1- مسلم‌ بن‌ حجاج نيسابوري (206 ـ 261ق)

وي با نقل حديث ثقلين در كتاب صحيح خود، بر صحت و اعتبار آن صحه گذاشته است . روايت زيد‌ بن ‌ارقم را در همين زمينه پيش از اين ملاحظه نموديد.

حدثني زُهَيْرُ بن حَرْبٍ وَشُجَاعُ بن مَخْلَدٍ جميعا عن بن عُلَيَّةَ قال زُهَيْرٌ حدثنا إسماعيل بن إبراهيم حدثني أبو حَيَّانَ حدثني يَزِيدُ بن حَيَّانَ قال انْطَلَقْتُ أنا وَحُصَيْنُ بن سَبْرَةَ وَعُمَرُ بن مُسْلِمٍ إلى زَيْدِ بن أَرْقَمَ فلما جَلَسْنَا إليه قال له حُصَيْنٌ لقد لَقِيتَ يا زَيْدُ خَيْرًا كَثِيرًا رَأَيْتَ رَسُولَ اللَّهِ * وَسَمِعْتَ حَدِيثَهُ وَغَزَوْتَ معه وَصَلَّيْتَ خَلْفَهُ لقد لَقِيتَ يا زَيْدُ خَيْرًا كَثِيرًا حَدِّثْنَا يا زَيْدُ ما سَمِعْتَ من رسول اللَّهِ * قال يا بن أَخِي والله لقد كَبِرَتْ سِنِّي وَقَدُمَ عَهْدِي وَنَسِيتُ بَعْضَ الذي كنت أَعِي من رسول اللَّهِ فما حَدَّثْتُكُمْ فَاقْبَلُوا وما لَا فلا تُكَلِّفُونِيهِ ثُمَّ قال قام رسول اللَّهِ يَوْمًا فِينَا خَطِيبًا بِمَاءٍ يُدْعَى خُمًّا بين مَكَّةَ وَالْمَدِينَةِ فَحَمِدَ اللَّهَ وَأَثْنَى عليه وَوَعَظَ وَذَكَّرَ ثُمَّ قال أَمَّا بَعْدُ ألا أَيُّهَا الناس فَإِنَّمَا أنا بَشَرٌ يُوشِكُ أَنْ يَأْتِيَ رسول رَبِّي فَأُجِيبَ وأنا تَارِكٌ فِيكُمْ ثَقَلَيْنِ أَوَّلُهُمَا كِتَابُ اللَّهِ فيه الْهُدَى وَالنُّورُ فَخُذُوا بِكِتَابِ اللَّهِ وَاسْتَمْسِكُوا بِهِ فَحَثَّ على كِتَابِ اللَّهِ وَرَغَّبَ فيه ثُمَّ قال وَأَهْلُ بَيْتِي أُذَكِّرُكُمْ اللَّهَ في أَهْلِ بَيْتِي أُذَكِّرُكُمْ اللَّهَ في أَهْلِ بَيْتِي أُذَكِّرُكُمْ اللَّهَ في أَهْلِ بَيْتِي فقال له حُصَيْنٌ وَمَنْ أَهْلُ بَيْتِهِ يا زَيْدُ أَلَيْسَ نِسَاؤُهُ من أَهْلِ بَيْتِهِ قال نِسَاؤُهُ من أَهْلِ بَيْتِهِ وَلَكِنْ أَهْلُ بَيْتِهِ من حُرِمَ الصَّدَقَةَ بَعْدَهُ قال وَمَنْ هُمْ قال هُمْ آلُ عَلِيٍّ وَآلُ عَقِيلٍ وَآلُ جَعْفَرٍ وَآلُ عَبَّاسٍ قال كُلُّ هَؤُلَاءِ حُرِمَ الصَّدَقَةَ قال نعم.

 يزيد بن حيان مي گويد: همراه با حصين بن سبره و عمر بن مسلم نزد زيد بن ارقم رفتيم بعد از اين که در کنار او نشستيم حصين گفت: اي زيد! ترا خير بسيار نصيب شده است. پيغمبر را ديده‏اي و حديث او را شنيده‏اي و همراه با آن حضرت جهاد کرده‏اي. شمه‏اي از آن چه از رسول الله (ص) شنيده‏اي باز گوي. زيد گفت: فرزند برادر! به خدا سوگند که عمرم زياد و عهدم با رسول الله (ص) کهن شده و بسياري از آنچه از او شنيده بودم فراموش کرده‏ام. پس آن چه براي شما مي گويم بپذيريد و آن چه را نمي‏گويم مرا به گفتن آن مجبور نسازيد. سپس گفت: روزي پيغمبر خدا بين ما براي خواندن خطبه برخاست. ما در مکاني بين مکه و مدينه بوديم که «خم» خوانده مي‏شود. حمد خدا و ثناي او را به جاي آورد و به وعظ و ذکر پرداخت. سپس گفت: اما بعد، بدانيد اي مردم که من هم بشرم و به زودي فرستاده خداي نزد من مي‏آيد و دعوت او را اجابت مي‏کنم. من بين شما دو چيز گرانبها از خود بر جاي مي‏گذارم. نخستين آنها کتاب خداست که در آن هدايت و نور است. کتاب خدا را محکم در دست بگيريد و آن را رها نکنيد ـ پس درباره قرآن سفارش بسيار نمود و بدان تشويق و ترغيب فرمود ـ سپس فرمود: اهل بيت من. درباره اهل بيت من همواره خداي را به ياد داشته باشيد (اين جمله را سه بار فرمود) حصين از زيد پرسيد: اهل بيت او چه کساني هستند؟ مگر زنان او اهل بيت او نيستند؟ ـ گفت: زنان او اهل خانه او بودند اما اهل بيت رسول الله (ص) کساني هستند که بعد از او صدقه برايشان حرام است ـ حصين گفت: آنان چه کساني هستند؟ ـ گفت: آل علي و آل عقيل و آل جعفر و آل عباس. حصين گفت: آيا صدقه بر همه ايشان حرام است؟ ـ گفت: آري. مسلم به سند ديگري از زيد بن ارقم روايت کرده است که از او پرسيدند: آيا زنان پيغمبر هم اهل بيت او هستند؟ ـ گفت نه ـ به خدا قسم ـ زن تا مدتي از زمان با مرد است. بعد او را طلاق مي‏دهد و نزد پدر و مادر خود بر مي‏گردد. اهل بيت او اصل و جماعت او هستند که صدقه بر ايشان حرام است.

مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري، الوفاة: 261 ، صحيح مسلم  ج 4   ص 1873 دار النشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت ، تحقيق : محمد فؤاد عبد الباقي

 

2- ابوعيسي محمد بن ‌عيسي ترمذي (209 ـ 297ق)

 وي در كتاب الجامع الصحيح با نقل دو روايت مربوط به ثقلين‌، هر دو روايت را حسن (حديثي كه از نظر اعتبار پس از حديث صحيح قرار مي گيرد) ناميده ومي نويسد:

« حدثنا علي بن المنذر كوفي حدثنا محمد بن فضيل قال حدثنا الأعمش عن عطية عن أبي سعيد والأعمش عن حبيب بن أبي ثابت عن زيد بن أرقم رضي الله عنهما قالا قال رسول الله * إني تارك فيكم ما إن تمسكتم به لن تضلوا بعدي أحدهما أعظم من الآخر كتاب الله حبل ممدود من السماء إلى الأرض وعترتي أهل بيتي ولن يتفرقا حتى يردا علي الحوض فانظروا كيف تخلفوني فيهما قال هذا حديث حسن غريب».

« رسول الله صلي الله عليه وآله فرمود: من چيزي بين شما بر جاي مي‏نهم که اگر بدان چنگ زنيد، بعد از من هرگز گمراه نخواهيد شد. يکي از آن دو از ديگري عظيم‏تر است: کتاب خدا رشته‏اي است که از آسمان به زمين کشيده شده است. و ديگري عترت که اهل بيت منند. اين دو هرگز از هم جدا نمي‏گردند تا كنارحوض (کوثر) بر من وارد شوند. پس بنگريد بعد از من با ايشان چگونه رفتار مي‏کنيد . سپس مي گويد: اين حديثي است حسن و غريب (مشتمل بر لفظ خاص).

همچنين ترمذي در صحيح از جابر بن عبدالله انصاري روايت کرده است :

حدثنا نصر بن عبد الرحمن الكوفي حدثنا زيد بن الحسن هو الأنماطي عن جعفر بن محمد عن أبيه عن جابر بن عبد الله قال رأيت رسول الله في حجته يوم عرفة وهو على ناقته القصواء يخطب فسمعته يقول يا أيها الناس إني قد تركت فيكم ما إن أخذتم به لن تضلوا كتاب الله وعترتي أهل بيتي...

جابر مي گويد: رسول الله را در حجة الوداع، در روز عرفه ديدم که بر ناقه قصواي خود سوار بود و خطبه مي‏خواند. شنيدم که مي‏فرمود: اي مردم، همانا من چيزي را بين شما بر جاي مي‏گذارم که اگر تسليم آن بوده و بدان عمل کنيد هرگز گمراه نخواهيد شد. آن کتاب خدا و عترت، يعني اهل بيت من است»

محمد بن عيسى أبو عيسى الترمذي السلمي، الوفاة: 279 ، الجامع الصحيح سنن الترمذي ، ج 5   ص 662، دار النشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت  ، تحقيق : أحمد محمد شاكر وآخرون

 

3- حافظ ابو‌عبد الله حاكم نيسابوري (م 405ق)

حاكم نشابوري ، حديث ثقلين را در كتاب المستدرك علي الصحيحين ذكر نموده و پس از نقل آن چنين گفته است:

«لما رجع رسول الله (ص) من حجة الوداع و نزل غدير خم امر بدوحات فقمن فقال: کاني قد دعيت فاجبت . اني قد ترکت فيکم الثقلين احدهما اکبر من الآخر. کتاب الله تعالي و عترتي فانظروا کيف تخلفوني فيهما فانهما لن يفترقا حتي يردا علي الحوض. ثم قال: ان الله

عز و جل مولاي و انا مولي کل مؤمن. ثم اخذ بيد علي فقال: من کنت مولاه فهذا وليه اللهم و آل من والاه و عاد من عاداه»

«چون رسول الله (ص) از حجة الوداع بازگشت و در غدير خم فرود آمد دستور داد زير درختها را از خار و خاشاک پاک کردند... سپس فرمود: گويا مرا فرا خوانده‏اند و من اجابت کرده‏ام. همانا من بين شما دو شي‏ء گرانبها بر جاي گذاشته‏ام که يکي از آنها از ديگري بزرگتر است، کتاب خداي تعالي و عترت من. پس بنگريد که بعد از من با آن دو چگونه رفتار مي‏کنيد، کتاب خدا و عترت من از هم جدا نمي‏شوند تا در کنار حوض (کوثر) نزد من حاضر شوند. سپس گفت: همانا خداي عز و جل مولاي من است و من مولاي همه مؤمنانم. آنگاه دست علي را گرفت و فرمود: هر که را من مولاي اويم پس علي هم ولي و سرور اوست. خدايا دوست بدار هر که او را دوست دارد و دشمن بدار هر که با او دشمني کند. »

حاکم تصريح مي كند :

هذا حديث صحيح علي شرط الشيخين ولم يخرجاه بطوله.

اين حديث [ثقلين] بر اساس شرط بخاري و مسلم صحيح است وليكن آن دو اين حديث را [در كتب خود] به طور كامل نقل نكرده‌اند

محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم النيسابوري، الوفاة: 405 هـ ، المستدرك على الصحيحين، ج 3   ص 118، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1411هـ - 1990م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : مصطفى عبد القادر عطا

 

4-أحمد بن حنبل أبو عبد الله شيباني (م241):

حدثنا عبد اللَّهِ حدثني أبي ثنا بن نُمَيْرٍ ثنا عبد الْمَلِكِ يعني بن أبي سُلَيْمَانَ عن عَطِيَّةَ عن أبي سَعِيدٍ الخدري قال قال رسول اللَّهِ اني قد تَرَكْتُ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ أَحَدُهُمَا أَكْبَرُ مِنَ الآخَرِ كِتَابُ اللَّهِ عز وجل حَبْلٌ مَمْدُودٌ مِنَ السَّمَاءِ إلى الأَرْضِ وعترتي أَهْلُ بيتي الا انهما لَنْ يَفْتَرِقَا حتى يَرِدَا عَلَىَّ الْحَوْضَ

ابو سعيد خدري از رسول خدا نقل كرده است كه فرمود: من دو شيء گرانبها باقي مي گذارم كه يكي بزرگتر از ديگري است و آن كتاب خداي بلند مرتبه و ريسمان متصل به آسمان تا زمين است و ديگري عترت و خاندانم، بدانيد كه اين دو از يكديگر جدائي ناپذيرند تا در حوض كوثر بر من وارد شوند.

أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشيباني، الوفاة: 241 ، مسند الإمام أحمد بن حنبل، ج 3   ص 26 دار النشر : مؤسسة قرطبة – مصر .ونيز: احمد بن حسين بيهقي در سنن (2/148) و عبدالله بن عبدالرحمن دارمي در سنن (2/431) علي متقي در کنز العمال في سنن الاحوال و الافعال (1/45) احمد بن محمد طحاوي در مشکل الآثار (4/368) و ساير محدثين نيز روايت کرده‏اند

 

4-احمد بن علي نسائي (م 303 ق)

نّسائي در کتاب خصائص امير المؤمنين علي بن ابي طالب همين حديث را با اندك اضافه اي نقل کرده است:

فقلت لزيد سمعته من رسول الله * فقال ما كان في الدوحات أحد إلا رآه بعينيه وسمعه بأذنيه

«به زيد گفتم آيا تو خود اين سخن را از رسول الله (ص) شنيدي؟ گفت: زير آن درختها هيچ کس نبود مگر آن که رسول الله صلي الله عليه وآله را با چشم ديده و سخنش را با گوش شنيده است.

أحمد بن شعيب أبو عبد الرحمن النسائي ، لسنن الكبرى  ،ج5،45، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1411 - 1991 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : د.عبد الغفار سليمان البنداري , سيد كسروي حسن ،

ونيز: علاء الدين علي المتقي بن حسام الدين الهندي ، كنز العمال في سنن الأقوال والأفعال ، ج1، 106 ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1419هـ-1998م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : محمود عمر الدمياطي                .

 

5-حافظ ابوالفداء‌ اسماعيل‌ بن‌ كثير دمشقي‌(م 774ق)

ابن كثير نيز در تفسيرش، ذيل آيه23 از سوره شوري، حديث شريف ثقلين را صحيح ناميده است، متن سخن وي و حديث مورد نظر چنين است:

وقد ثبت في الصحيح م 2408 أن رسول الله قال في خطبة بغدير خم: إن تارك فيكم الثقلين كتاب الله وعترتي وإنهما لم يفترقا حتى يردا علي الحوض...

در صحيح مسلم آمده است كه پيامبر اكرم صلي ‌الله ‌عليه ‌و‌آله درخطبه غديرخم چنين فرمود: همانا من در ميان شما دو چيز سنگين را مي‌گذارم: كتاب خدا و اهل‌بيتم را آن دو از يكديگر جدا نمي‌شوند تا روزي كه در كنار حوض بر من وارد شوند.

إسماعيل بن عمر بن كثير الدمشقي أبو الفداء، الوفاة: 77،تفسيرالقرآن العظيم ، اسم المؤلف:  ، ج 4   ص 114 ، دار النشر : دار الفكر - بيروت - 1401

 

6- حاکم در روايت ديگري از سلمه بن کهيل از پدرش از ابوالطفيل از وائله از زيد بن ارقم چنين حديث کرده است:

ادامه نوشته

عمر وصدقه دادن انگشتر

 

عمر وصدقه دادن انگشتر

بنابر اخبار بسیار زیادی که از منابع تاریخی و روایی شیعه و سنی نقل شده، آیه ولایت فقط درباره امیر المومنین علی علیه السلام نازل شده است. به طور مثال ثعلبی، ماوردی، قشیری، قزوینی، رازی، نیشابوری، فلکی و طبری در تفاسیر خود آن را ذکر کرده اند.
 
همچنین محب الدین طبرى در ذخائر العقبى صفحه ۸۸ و علامه قاضى شوکانى در تفسیر فتح الغدیر جلد دوم صفحه ۵۰ و در جامع الاصول جلد نهم صفحه ۴۷۸ و در اسباب النزول واحدى صفحه ۱۴۸ و در لباب النقول سیوطى صفحه ۹۰ و در تذکرة سبط بن جوزى صفحه ۱۸ و در نور الابصار شبلنجى صفحه ۱۰۵ و در تفسیر طبرى صفحه ۱۶۵ و در کتاب الکافى الشاف ابن حجر عسقلانى صفحه ۵۶ و در مفاتیح الغیب رازى جلد سوم صفحه ۴۳۱ و در تفسیر در المنصور جلد ۲ صفحه ۳۹۳ و در کتاب کنز العمال جلد ۶ صفحه ۳۹۱ و مسند ابن مردویه و مسند ابن الشیخ و علاوه بر اینها در صحیح نسائى و کتاب الجمع بین الصحاح السته و کتابهاى متعدد دیگرى این احادیث آمده است.

اما این آیه چرا و چگونه نازل شد؟

انما ولیکم الله و رسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکوة و هم راکعون
ولی شما تنها خدا و رسول او و کسانی که ایمان آورده‌اند؛ همان کسانی که نماز را بر پا می‌دارند و در حال رکوع نماز زکات می‌پردازند، می‎باشند. (مائده / آیه۵۵)

طبق نظر شیعه این آیه مقام ولایت را منحصرا از آن خدا و پیامبرش و امام علی (ع) می داند و در شان علی(ع) نازل شده است.

هنگامی که فقیری به مسجد النبی آمد و از مسلمانان طلب کمک کرد و هیچ کس به فقیر کمک نکرد مگر حضرت علی بن ابیطالب(ع) که در حال رکوع نماز، انگشتری خود را به فقیر بخشید. و بنابراین مراد از"الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوة و یوتون الزکاة و هم راکعون" علی(ع) است و لذا این آیه بر ولایت آن حضرت دلالت دارد.

جالب اینجاست که بعد از این واقعه عمر نیز چندین بار این عمل را انجام داد؛ تا در مورد او آیه‌ای نازل شود! اما به گفته خودش آیه‌ای نازل نشد. در روایتی از اهل سنت به نقل از عمر آمده است که: به خدا قسم! من چهل انگشتر را در حال رکوع صدقه دادم، تا چیزی که درباره علی علیه السلام نازل شد، درباره من هم نازل شود، امّا چیزی نیامد!

شب زنده داری

 شب زنده داری

 
آيت الله كاشف الغطاء یک شب برای نماز شب بیدار شد و پسر جوانش رو بیدار کرد تا به حرم امیرالمومنین علیه السلام برای نماز و عبادت بروند.

از خواب بیدار شدن سخت هست. پسرشون گفت امشب من آماده نیستم، صبح برای نماز صبح به حرم خواهم آمد! اما آیت الله کاشف الغطاء فرمود کار مهمی دارم و صبر میکنم که بیدار بشی تا با هم برای نماز شب حرکت کنیم.
كنار صحن مطهر حرم كه رسيدند آنجا مرد فقيرى را ديدند نشسته و گدايى ميكنه!
آن عالم بزرگوار ايستاد و از فرزندش سئوال کرد: " اين شخص در اين وقت شب براى چه اينجا نشسته است؟"

گفت:" براى گدایی از مردم "
فرمود:" آيا چه مقدار پول ممكن است از طرف رهگذران عايد او گردد؟"
گفت: " شايد (به پول امروز) حدود صد تومان
فرمود:" درست فكر كن ببين اين آدم براى يك مبلغ بسيار اندك كم ارزش دنيا آن هم محتمل در اين وقت شب از خواب و آسايش خود دست برداشته و آمده در اين گوشه نشسته و دست گدایی بسوى مردم دراز كرده است. آيا تو به اندازه ى اين شخص اعتماد به وعده هاى خدا درباره ى شب خيزان و متهجدان ندارى كه فرموده است:

فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَّا أُخْفِيَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعْيُنٍ جَزَاءً بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ (سجده 17)
پس هيچ كس نمى‌داند چه چيزى از روشنى چشم‌ها به پاداش آنچه انجام مى‌دادند برايشان نهفته شده است

داستان طی الارض آیت الله بهجت

 

داستان طی الارض آیت الله بهجت

بنابرآنچه از اطرافیان آیت الله بهجت نقل شده است، ایشان دارای کرامات و مکاشفات منحصر به فردی بوده اند به نحوی که حجت الاسلام و المسلمین ابراهیم قَرَنی، در مراسم ارتحال حضرت آیت الله بهجت، ضمن سخنرانی، خاطره ای از پدر بزرگوارشان آیت الله حاج شیخ علی قرنی که خود شاهد این کرامت شگفت از آیت الله بهجت بوده اند را این گونه نقل کرده اند:
سال ۱۳۴۹ ش، روزی در قم، اوّل صبح، همراه پدرم برای زیارت حرم حضرت معصومه (س) حرکت کردیم و نزدیک مسجد محمدیّه در خیابان اِرَم، با آیت الله بهجت برخورد کردیم. پدرم خیلی به ایشان اظهار ارادت کرد. خواست دست ایشان را ببوسد؛ امّا ایشان نگذاشتند.

پس از مصافحه و معانقه، آیت الله بهجت اشاره کردند که: ایشان، فرزند شماست؟ پدرم عرض کرد: آری.
من، دست و صورت آیت الله بهجت را بوسیدم. ایشان دستشان را زیر چانة من گذاشت و سه بار فرمود: «خوب باشید، خوب باشید، خوب باشید!». معلومم نشد که فرمایش ایشان، ارشاد بود یا دعا. سخنِ ایشان را بر دعا حمل کردم که إن شاءالله خوب باشم.
چند قدمی که ایشان دور شدند، مرحوم پدرم گفتند: ایشان را شناختی؟ عرض کردم: نه! با شما آشنایی داشت؟
گفتند: بله؛ ایشان آیت الله بهجت هستند. دومی ندارند!
سپس همراه پدرم وارد حرم حضرت معصومه (س) شدیم، پس از نشستن در مسجد بالاسر، به پدرم عرض کردم: برخورد ایشان با شما، برخورد آشنا بود؟
پدرم گفتند: بله! من و آیت الله سیدمهدی روحانی و آیت الله احمد آذری قمی و آقا شیخ حسین توسّلی در نجف، در درس کفایة ایشان شرکت می کردیم. آشنایی ما با ایشان، از آن زمان است.
در ادامه، پدرم گفتند: من مطلبی را از ایشان دیده ام، نمی دانم مجاز به گفتن هستم یا نه؛ ولی با برخورد محبّت آمیزی که به شما کرد، گویا عنایتی به شما دارد. من جریان را برای شما می گویم که اگر نگویم، آن را با خود به گور خواهم برد؛ ولی مشروط به این که تا من زنده ام و تا آیت الله بهجت زنده است، آن را برای کسی بازگو نکنی.
من با این که به مقتضای سخنرانی در جلسات مختلف، مناسبت های فراوانی پیش می آمد که این ماجرای ناب را بگویم، ولی به دلیل عهدی که با پدرم داشتم، از نقل آن، حتی پس از وفات پدرم، خودداری می کردم؛ امّا پس از شنیدن خبر ارتحال آیت الله بهجت، این جریان را برای خانواده ام تعریف کردم و پس از آن در مهدیّة تهران و این بار، سومین باری است که آن را نقل می کنم.
مطلبی که پدرم فرمود، این بود:

در زمانی که در نجف، مشغول تحصیل بودم، پدرم، آخوند ملّا ابراهیم، برای زیارت، به نجف آمد. چند روزی در نجف بود و پس از آن، با هم به کربلا رفتیم. یک شب در حرم امام حسین (ع) مشغول زیارت بودم که ناگهان یادم افتاد که عهد کرده ام چهل شبِ چهارشنبه، به مسجد سهله بروم و تا آن وقت، سی و دوشب رفته بودم. متأثر شدم که چرا صبح، متوجّه این مطلب نشده ام تا بتوانم به عهد خود، عمل کنم و اکنون باید مجدداً این برنامه را از ابتدا آغاز نمایم.
در این فکر بودم که دیدم آیت الله بهجت در قسمت بالاسرِ ضریح امام حسین (ع) نشسته و مشغول زیارت و عبادت است. خدمت ایشان رفتم و سلام کردم. فرمود: آقای قرنی! چیه؟ تو فکری؟ می خواهی به مسجد سهله بروی؟
توجّه نکردم که ایشان از کجا فهمید که من در فکر مسجد سهله ام. عرض کردم: بله! و موضوع عهد خود را توضیح دادم. فرمود: برو، پدرت را بگذار در مدرسه و بیا! من اینجا منتظر شما هستم.
پدرم در حرم بود. ایشان را به مدرسه بردم. شام را تدارک دیدم و به پدرم گفتم: شما شام را میل کنید و استراحت نمایید. گویا استادم با من کاری دارد، من مجدّداً به حرم امام حسین (ع) باز می گردم.
سپس به حرم بازگشتم و خدمت آیت الله بهجت رسیدم. ایشان فرمود: می خواهی به مسجد سهله بروی؟
گفتم: آری، خیلی مایلم.
فرمود: بلند شو همراه من بیا. و دست مرا در دست خود گرفت. همراه ایشان از حرم امام حسین (ع) بیرون آمدیم و از شهر، خارج شدیم. ناگاه، به صورت معجزه آسا خود را پشت دیوارهای شهر نجف دیدیم. فرمود: از پشت شهر، وارد آن می شویم.
شهر نجف را دور زدیم و وارد مسجد سهله شدیم و نماز تحیّت و نماز امام زمان (ع) را در معیّت آن بزرگوار خواندم. پس از آن، آیت الله بهجت فرمود: می خواهی نجف بمانی یا به کربلا برگردی؟
عرض کردم: پدرم کربلاست و او را در مدرسه گذاشته ام، باید به کربلا برگردم.
فرمود: مانعی ندارد. و مجدداً دست مرا گرفت. دستم در دست آن بزرگوار بود که خود را در بالاسرِ امام حسین (ع) دیدم.
در پایان این ماجرا، آیت الله بهجت فرمود: راضی نیستم که تا زنده ام، این جریان را برای کسی بازگو نمایی.