فاطمه واژه بی خاتمه - پیشگفتار

فاطمه واژه بی خاتمه - پیشگفتار

توسط: حامد سلیمان پور

701 بازدید

1397/11/3

ساعت:10:00

پيشگفتار

يا...!

معذورم بدار!

اگرت نامى به ميان آمد ، به، «ضرورت» بود، و رنه، اينقدرم عقل و كفايت باشد، كه نامت را ، همچو منى ، نبايد برد!

فسوسا و صد دريغ اين «مُركب» ها كه «مَركب» معانى شده اند، همه، از «فاطمه» مى گويند، آن يك «گل» سرخ! كه شميمش آكنده داشت جان و جهان را، و عصر و مصر ما را ، سلامش باد روزى كه بيامد، و روزى كه برفت! و نيز بر همگانى كه ره پويند راهش را، و چه بسيارند! و از آن بسيار آن پر فروغ «مادر» است، كه همچنان مى تابد بر دلبند فرزند ماهوار خويش، و براستى كه جوادش «ماهواره» اى است، و بايدش «بالا» برد!

ماهواره ى «خداى» ، يعنى كتابش ، آرى، «قرآن» را مى گويمى. و مى تواند چه «تهاجم» ها كه بدارد، «فرهنگ» فرنگ را ، اگرش دريابند!

بارى ، اين نوشته ام را هديت مى دارم به مادرش؛ سركار، خانم فروغى، كه بس سرافراز است ، آنهم به پاس تعليم ادب و كرامت مر فرزند خويش را. و نيز اخلاص، صفا، و مردم انديشى خويش، و از ياد نبردنش بى بضاعت مردمان را!

نصرت حق ناصرش!

 

گل!

ديد، و در خشت خام!

اى تو!

تو كه با منى!

بى تعارفت گويم:

نه «من»، و نه «تو» ، در «آينه» ، آرى ، در آينه «حتى» ، نتوانستيم ديد!

اما او بديد! و چه خوب!

خوبتر از اين، آيا؟!

آيا نه چونان «گل» است؟!

«فاطمه» را مى گويمى ، آنسان كه پدر مى ديدش ، همان پيرش، و پيامبرش؟! [ پيامبر فرمود فاطمه گل است. ] اگر نيست ، پس چرا بشكست؟! و چه «راحت»!

اگر نيست ، پس چرا پرپر؟! و چه زود!

اگر نيست ، پس چرا به دامان نشست، «آتش» را؟! و اگر نمى نشست ، اين دل من ، آن دل تو، كه بس عفن بارند ، با كدامين «عطر» ، عطرآگين توانند شد؟!

جانان من!

گل تا به آتش ننشيند ، عطر نخواهد شدن، و تا نشود ، آن «بقاء» را، و «بهاء» را ، چگونه اش ارزانى بدارند؟!

فاش مى گويم، و از گفته خود دلشادم، كه:

اگر نبود «عطر» فاطمه ، نبود ، «عالم» را مى گويم ، جز يكى «گنداب»، و نيز «آدم»! و اگر ، عطر فاطمه مى باريد ، بر سر و روى دل ها، همه ، همين تعفن باقى نيز، باقى نبود! و نيز گفته ات باشم:

شستشويى بايد، كه در پى اش «عطر» ها چه به كار آيد! و رنه ، به چه كار آيد؟!

تذكارى چند:

1- آنچه مى آيد يك سخن است ، اما با دو روى ، يك رويه اش «تاريخ»، و آن ديگر «اعتقاد»، و نيز در دو قالب ، يكى «داستان»، و آن ديگر «تمثيل». و هم با صبغه اى «ادبى» [ به عمد به چنين قيدى روى آوردمى ، باشد كه دنبالش «تهييج» آنانى باشد كه به دست دارند فلوت «قلم» را، و من در انتظار تا كه بنوازند بر تار سطور، آهنگين كلماتى چند ، آنهم در اين وادى، كه بس به نيازيم!. ] 2- داستان است، و آن نيز فضال «فرض» و «خيال»، كه خود نيز جهانى است بى هيچ «بايد»، و يا «مانع»، و نيز همين بود راز آنكه بتوانستمى حافظ را در همان عهد بيافرينم، و او نيز دوانش را، تا مكتبخانه هاى آن روز را كتاب تعليم باشد، و مكتب نشينان را نيز درس آموز! و قهرمان نخست اين داستان نيز در زمره ى آنان!

3- قهرمان ديگر اين داستان با نام «اسماء» است ، در نقش «كنيز» ، كنيز والا دخت پيامبر مكرم- ص- ، آرى ، هم نام با «كنيز» آن حضرت كه وى نيز به همين نام بوده است. و در خاتمت نيز همت، و حمايات وافر عزيز مكرم جناب حجه الاسلام و المسلمين سيد محمد جواد هاشمى را همچنان سپاس مى گذارم.

«محمدرضا رنجبر»

تفسیر روز

سوره بقره آیه 254-251

1402/7/20

تفسیر قطره ای قرآن

فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَقَتَلَ دَاوُودُ جَالُوتَ وَآتَاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا يَشَاءُ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَلَكِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِينَ ﴿۲۵۱﴾ ترجمه : پس آنان را به اذن خدا شكست دادند و...


282 بازدید

حدیث روز

اُوصیکُمْ بِتَقْوَی اللّه و اِدامَةِ التَّفَکُّرِ، فَاِنَّ التَّفَکُّرَ اَبُو کُلِّ خَیْرٍ وَ اُمُّهُ؛


شما [شیعیانم] را به پروا پیشگی و اندیشیدن دائم سفارش می کنم؛ زیرا تفکّر پدر و مادر [و ریشه و اساس] تمامی خوبی ها است.

امام حسن مجتبی (علیه السلام)

قاسمیه در شبکه های اجتماعی