توسط: حامد سلیمان پور
717 بازدید
1390/9/9
ساعت:08:46
در در نوشتار زیر، شما این 14 مطلب را مطالعه خواهید کرد
1- نام گذاری امام حسین (ع)
2- اذان گفتن پیامبر (ص) در گوش امام حسین (ع)
3- رفع تشنگی حسنین (ع)
4- دسته گل پیامبر (ص)
5- گریه امام حسیم (ع) پیامبر را آزار می داد
6-محبوب ترین افراد نزد پیامبر (ص)
7- بوسیدن دهان و داندان امام حسین (ع)
8- آثار محبت امام حسین (ع)
9- دوستی حسنین (ع)
10- سرور جوانان بهشت
11 - حسین (ع)از من و من از حسینم
12- بر پشت پیامبر بر هنگام نماز
13- اخبار شهادت امام حسین (ع)
14- یاری کردن امام حسین (ع)
امام حسین علیه السلام نامی آشنا برای عموم مسلمانان و بلكه همه دردمندان است. اینشخصیت وصفناپذیر چنان مورد توجه رسول خدا صلوات الله علیه و آله بوده كه به نظر میرسد فلسفه این عنایت و توجه در آن عصر برای جماعت زیادی روشن نبوده و تا حدودی هم شاید حقداشتهاند، چون هیچ كس نمیتواند فراوانی گفتهها و توجهات پیامبر اسلام(ص) به اینبزرگوار را یك امر عاطفی برخواسته از رابطه پدر و فرزندی بداند، زیرا همه حركات و گفتههای رسول خدا(ص) به طور قطع و یقین بسیار فراتر از این حوزه است، چیزی كه واقعیتهای تاریخی آن را اثبات میكند.
رسول خدا(ص) كه تمام گفتهها و حركات او با پشتوانه الهی سرچشمه میگیرد،[وما ینطق عن الهوی] هرگز سخنان بلند و معنا داری در مورد امام حسین به صرف رابطه فرزندی ایراد نكرده و حكمتهای بیشماری در این برخورد و نگاه رسول خدا(ص) وجود داشت كه بسیاری از آنها به مرور زمان، آن هم زمانی نه چندان طولانی به گونهای كه برخی یاران رسول خدا آن زمان را درك كردند، روشن شد.
در این مقال كوشیدیم كه برخی موارد مورد اتفاق تمام مسلمانان كه به فراوانی در كتابهای فرقههای مختلف اسلامی آمده، یادآور شویم و نشان دهیم كه جایگاه امام حسین(ع) و موقعیت آن بزرگوار در نزد رسول خدا(ص) به چه اندازهای بوده و لذا ما به توضیحات و گفتههای اضافی نپرداختیم و بهتر آن دیدیم عین همان گفتهها را در چهارده مورد ذكر كنیم. امید است مورد عنایت امام حسین(ع) قرار گیرد.
روایتهای فراوانی كه هم از طریق اهل سنت و هم در منابع شیعه ذكر شده،تصریح دارند كه نامگذاری این مولود مبارك به وسیله رسول خدا(ص) بوده كه البته در برخی از آنها چنین آمده كه حضرت فرمودهاند: این نام گذاری به دستور جبرئیل و در نقل دیگر به دستور خداوند بوده است. به چند نمونه توجه كنید:
الف) «ذخائر العقبی» از اسماء بنت عُمیس روایت كرده كه حضرت زهرا(س) فرزندبزرگوارش، حسن(ع) را به خانه من آورد، درست همین لحظه پیامبر اكرم(ص) تشریف آوردند و فرمود: ای اسماء! فرزندم را بیاور امام حسن(ع) را در پارچهای زرد رنگ نهادهبودم و به حضور مباركش بردم، رسول خدا(ص) فرمود: مگر به شما نگفتم كودك را در پارچه زرد رنگ نپیچید. بلافاصله كودك را در پارچه سفیدی گذاشتم و به حضورش بردم. رسول خدا(ص) كودك را از من گرفت و در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه گفت.
آن گاه از علی(ع) پرسیدند: این فرزند را چه نامیدهاید؟ علی(ع) گفت: من بر شما پیشی نمیگیرم، رسول خدا(ص) فرمود: من هم در نام گذاری او، بر خدا سبقت نمیجویم. در این هنگام جبرئیل نازل شد و گفت: ای محمد! پروردگار سلام میرساند و میفرماید:موقعیت علی در نزد تو، مانند منزلت هارون به موسی است؛ با این تفاوت كه پیامبریپس از تو مبعوث نمیشود، اسم فرزند را حسن نام گذاری كن.
پس از یك سال امامحسین(ع) متولد شد. پیامبر اكرم(ص) به خانه اسماء آمد و جریان را آن سان كه بیانكردیم، به وی گفت و قصه نام گذاری را متذكر شد تا آن جا كه «جبرئیل» گفت: نام اینكودك را حسین بگذار.
مشابه همین حدیث در منابع شیعه ذكر شده است.
ب) مرحوم صدوق با اسناد خودش از امام رضا(ع) و ایشان هم از پدران بزرگوارش از امام زین العابدین از اسماء بنت عمیس روایت كرده كه وقتی امام حسین(ع) به دنیا آمدند رسول خدا(ص) به علی(ع) فرمودند:
اسم فرزندت را چه گذاشتی؟ علی(ع) گفتند: من در نام گذاری او از شما پیشینمیگیرم... رسول خدا(ص) فرمود: من هم در نام گذاری او از خدا پیشی نمیگیرم. آن گاهجبرئیل فرود آمد و گفت: ای محمد خدای علی اعلی به تو سلام میرساند و میگوید:جایگاه علی نزد تو همانند جایگاه هارون نسبت به موسی است و این فرزند را به اسم فرزند هارون نام گذاری كن. رسول خدا(ص) فرمودند: اسم پسر هارون چه بوده؟ جبرئیلگفت: شبیر. رسول خدا(ص) فرمودند: زبان من عربی است و جبرئیل در جواب گفت: نام او را حسین بگذار...
البته روایات با این مضمون فراوان نقل شده چه در كتابهای اهل سنت و چه شیعه، گرچه برخی مطالب دیگر در تعدادی از آن روایات وجود دارد كه قابل بحث میباشد، ولی آن چه از مجموع این روایات برمی آید این كه نام گذاری این مولود شریف به وسیله رسول خدا(ص) بوده و ایشان هم به امر خداوند این كار را انجام دادهاند. كمتر دیده شده و یا شاید سابقه نداشه باشد كه نام گذاری كسی با این ترتیب و تشریفات خاص و الهی انجام گرفته باشد و این نشان از عظمت و بزرگی این وجود مقدس دارد.
2 ـ اذان گفتن رسول خدا(ص) در گوش امام حسین(ع)
حاكم نیشابوری از ابورافع و او نیز از پدرش روایت كرده كه رسول خدا(ص) را دیدم كه هنگام تولد امام حسین(ع) در گوش او اذان گفت.
همین مضمون در روایات دیگر بنابه نقل منابع اهل سنت و شیعه وارد شدهاست.
3 ـ رفع تشنگی از حسنین با گذاشتن زبان در دهان آن دو
ابن حجر عسقلانی در «تهذیب التهذیب» از اسحاق بن ابی حبیبه و او از ابوهریره روایت میكند كه گفت: گواهی میدهم كه همراه رسول خدا(ص) حركت میكردیم كه ناگهان رسول خدا(ص) صدای حسنین را شنید كه میگریستند و مادر ایشان هم همراه آنان بود، پیغمبر(ص) با سرعت به سوی آنها شتافت و پرسید: چرا این دو فرزندم میگریند؟ فاطمه پاسخ داد: از تشنگی. رسول خدا(ص) به سراغ مشك كهنهای كه با آب آن وضو میگرفت رفت. ولی آن روز آب بسیار كم بود و مردم هم به دنبال به دست آوردن آب بودند.
رسول خدا(ص) فریاد زد: آیا كسی از شما آب همراه دارد؟ هیچ كس آبی به همراه نداشت. آن گاه رسول خدا(ص) خطاب به فاطمه فرمودند: یكی از آن دو فرزند را به من بده. فاطمه یكی از آنها را از زیر چادرش بیرون آورد و پیامبر اكرم(ص) او را در حالی كه میگریست به سینه چسبانید و زبان مباركش را در میان دهان او فرو برد. او زبان مبارك رسول خدا(ص) را میمكید تا سیراب شد و از گریه باز ایستاد و همین رفتار را با فرزند دیگرش هم انجام داد.
بخاری نقل میكند كه محمد بن ابی یعقوب میگوید: من شنیدم كه ابن ابی نعم از عبدالله بن عمر درباره مُحرِم سؤال میكرد (حكم كشتن پشه را میپرسید)
ابن عمر گفت: مردم عراق از خون پشه سؤال میكنند، در حالی كه پسر دختر رسول خدا(ص) را كشتند و پیامبر(ص) فرمود: حسن و حسین گلهای خوش بوی من هستند كه از دنیا برگرفتهام.
نسائی در كتاب خصائص امیرالمؤمنین(ع) به سند خود از «انس بن مالك» روایت میكند كه بعضی اوقات ـ و یا بارها میشد ـ كه به حضور مبارك رسول خدا(ص) وارد میشدم، حسن و حسین را میدیدم كه روی سینه و شكم پیامبر(ص) جست و خیز میكردند و پیامبر(ص) میفرمود: [دسته گل خوش بوی امت من هستند]
در ذخائر العقبی بابی را عنوان كرده با این موضوع: «ذكر ماجاء انهما ریحاتناه من الدنیا» و در این باب، چهار روایت را كه از پیامبر اسلام(ص) میباشند آورده كه پیامبر فرمودهاند: حسن و حسین(ع) دو گل خوش بوی من از دنیا میباشند.
5 ـ گریه امام حسین(ع) رسول خدا(ص) را آزار میداد
در ذخائر العقبی روایت كرده كه یزید بن ابی زیاد نقل كرده كه پیامبر اسلام(ص) از خانه عایشه بیرون آمدند و از كنار خانه فاطمه(س) عبور كردند، كه ناگهان صدای گریه امامحسین(ع) به گوشش رسید، رسول خدا(ص) فرمودند: مگر نمیدانی (ای فاطمه) كه گریه حسین مرا آزار میدهد.
ترمذی در باب مناقب حسنین به سند خود از انس بن مالك روایت میكند كه از رسول خدا(ص) پرسیدند: كدام یك از خاندانتان نزد شما محبوبتر است؟ فرمود:«حسن و حسین» و به (حضرت فاطمه) میفرمودند: دو فرزندم را صدا بزن و آنان را به سینه میفشرد و میبویید
ابن عساكر از یعلی روایت كرده : همراه رسول خدا(ص) برای مهمانی دعوت شده بودیم، بیرون آمدیم كه امام حسین(ع) با بچهها بازی میكرد... و گاهی این طرف و گاهی به طرف دیگر فرار میكرد و رسول خدا(ص)او را گرفت و یك دست بر پشت امامحسین(ع) و دست دیگر زیر چانه او گذاشتند و دهان را در دهان او گذاشت و او را بوسید.
طبرانی با سند خود از انس بن مالك روایت كرده هنگامی كه سر مبارك امامحسین(ع) در برابر عبیدالله بن زیاد قرار دادند او با چوب دستی كه در دستداشت،لبهای مبارك امام حسین(ع) را میزد و آن گاه دندانهای مطهر آن جناب را توصیف میكرد، من با خود گفتم كه خدا تو را به بیچارگی گرفتار سازد، من خود شاهد عینی جریان بودم كه رسول خدا(ص) جایی را كه اكنون چوب میزنی، میبوسید!
و نیز ابن حجر هیثمی از ابن ابی الدنیا روایت میكند كه زید بن ارقم در مجلس ابن زیاد حضور داشت كه دید ابن زیاد با چوب دستی به لب و دندان آن حضرت میزند، به وی گفت: چوب دستی را از لب و دندان امام حسین(ع) بردار، به خدا سوگند همواره میدیدم كه رسول خدا(ص) میان این دولب را میبوسید. آن گاه «زید بن ارقم» گریست و ابن زیاد ناراحت شد و گفت:
[خدا دیدگان تو را بگریاند، اگر پیرمرد خرفت و بی عقلی نبودی گردنت را میزدم» زید بن ارقم از جای خود برخاست، خطاب به مردم گفت: «ای مردم شما از امروز به بعد مردگانی بیش نخواهید بود، برای این كه پسر فاطمه را شهید كردید و پسر ابن مرجانه را بر خود امیر قرار دادید. به خدا سوگند طولی نمیكشد نیك مردانِ شما را میكشند و بدسیرتان را به شما میگمارند]
ترمذی و طبرانی و ذهبی از علی(ع) روایت كردهاند كه آن حضرت نقل كردهاند كهرسول خدا(ص) دست حسن و حسین را گرفتند و گفتند:
[كسی كه مرا و این دو را و نیز پدر و مادر آنها را دوست بدارد، روز قیامت هم مرتبه من است].
طبری در ذخائرالعقبی از رسول خدا(ص) روایت كرده كه آن حضرت فرمودند:
اولین كسانی كه وارد بهشت میشوند من و فاطمه و حسن و حسین میباشیم. از رسول خدا(ص) سؤال شد: ای رسول خدا دوستان چه؟ گفتند: پشت سر شما[فاطمه وحسنین]
ترمذی در جامع الكبیر به سند خود از اسامه بن زید روایت كرده است كه در یكی از شبها، برای انجام حاجتی به خانه رسول خدا رفتم. پیامبر اكرم(ص) بیرون آمد، در حالیكه چیزی زیر عبا داشت كه نمیتوانستم آن را تشخیص بدهم. بعد از مطرح ساختنحاجتم و برآورده شدن آن، عرض كردم: یا رسول الله چه چیز زیر عبا داری؟ حضرت عبا را كنار زد، دیدم حسن و حسین را بالای ران خود نهاده است.
آن گاه فرمود: این دو، فرزندان من و فرزندان دختر من هستند. خدایا من دوستشان دارم، تو هم آنها را و دوستدارانشان را دوست بدار.
ابن عساكر از ابوهریره روایت كرده كه میگوید از رسول خدا(ص) شنیدم كه میفرمود: كسی كه حسن و حسین(ع) را دوست بدارد، مرا دوست داشته است و كسی كه دشمن بدارد آنها را، مرا دشمن داشته است.
ترمذی با سند خودش از ابوسعید خُدری روایت كرده كه رسول خدا(ص) فرمودند:«حسن و حسین دو سرور جوانان بهشت اند». ولی بعد از نقل این حدیث میگوید: هذاحدیث حسن صحیحٌ.
این حدیث در منابع مختلف و متعددی از اهل سنت ذكر شده است. ابوحاتم در صحیحش و ابن عساكر در تاریخش و ابن كثیر در البدایه و النهایه و احمد درمسندش این را نقل كردهاند.
طبرانی روایت كرده از حذیفه كه گوید: چهره رسول خدا(ص) را شادمان دیدیم و فرمود: [چگونه خوشحال نباشم و حال آن كه جبرئیل به من بشارت داد كه حسن و حسین سرور جوانان اهل بهشت هستند و پدرشان از آنها برتر میباشد]
همین حدیث را متقی هندی و ابن عساكر نقل كردهاند. و ابن عساكر در كتاب تاریخش این حدیث را با بیش از بیست سند ذكر كرده است.
11 ـ حسین از من و من از حسین
ترمذی در صحیحش از یعلی بن مُرّه نقل كرده كه رسول خدا(ص) فرمودند: حسین از من است و من از حسینم، خدای دوست بدارد كسی كه حسین را دوست داشته باشد.
امام بخاری در الادب المفرد به اسناد خود از یعلی بن مره روایت كرده: در یكی از روزها پیامبر اكرم(ص) همراه اصحابش به منزلی دعوت بودند، در مسیر ایشان امام حسین بازی میكرد؛ پیامبر جلوتر از اصحاب بود و دست گشود كه حسین(ع) را بگیرد. حسین از این طرف به آن طرف میرفت و پیامبر هم خنده كنان او را دنبال میكرد تا این كه حسین(ع) را گرفت؛ آن گاه دستی بر زیر چانه كودك و دست دیگر بر پشت اوگذاشت... و گفتند: «حسین از من و من از حسین هستم خداوند دوست بدارد كسی كهحسین را دوست داشته باشد.
12 ـ بر پشت پیامبر(ص) به هنگام نماز
طبرانی از ابوهریره روایت كرده كه نماز عشا را با رسول خدا(ص) میخواندیم و چون به سجده میرفت، حسن و حسین بر پشت حضرت میپریدند و هنگامی كه سر از سجده بر می داشت، آنها را با ملایمت میگرفت و به زمین مینهاد. بار دیگر كه سر به سجده میگذاشت، همین عمل از آنها سر میزد، پس از آن كه پیامبر(ص) سلام نماز میدادند، آنها را بر زانوانشان میگذاشت، در این هنگام عرض كردم یا رسول الله اجازه میفرمایید این كودكان را نزد مادرشان ببرم؟ فرمود: نه، در همین لحظه برقی جهید؛ رسول خدا(ص) به آن دو بزرگوار فرمودند: اكنون با جهش این برق، نزد مادرتان بروید. آنها همراه با آن برق حركت كردند تا وارد منزل شدند.
طبرانی از عایشه نقل كرده كه گفت: رسول خدا(ص) فرمودند:
جبرئیل به من خبرداد كه فرزندم حسین در سرزمین «طف» كشته خواهد شد و این تربت را از آن جا آورد و خبر داد كه قبرش آن جا است.
حاكم از ام فضل دختر حارث نقل كرده كه رسول خدا(ص) فرمودند:
جبرئیل نزد من آمد و به من خبر داد كه امتم فرزندم حسین را خواهند كشت و برای من از تربت سرخ او نیز آورد.
و نیز طبرانی و دیگران چنین نقل كردهاند: انس بن مالك از رسول خدا(ص) نقلكرده كه فرشتهای به نام «قطر» از پروردگارش اجازه خواست تا مرا زیارت كند، به او اجازه داده شد. آن روز در منزل ام سلمه بودند بعد فرمودند: ای ام سلمه! مواظب باش كسی وارد اتاق نشود، در این هنگام، امام حسین(ع) وارد شد و بر روی پیامبر(ص) پرید و حضرت او را گرفت و میبوسید و میبویید، آن گاه ملك گفت: آیا دوستش داری؟ فرمود: آری، گفت:به زودی امت تو او را خواهند كشت. اگر میخواهی قتلگاه او را نشانت بدهم؟ آن گاه مشتی از ریگ یا خاك آورد و ام سلمه آن را برداشت و در میان لباسش قرار داد.
و باز در همان جا از ام سلمه روایت كرده كه امام حسن و امام حسین در برابر رسولخدا(ص) مشغول بازی بودند، در این هنگام جبرئیل نازل شد و گفت: ای محمد پساز تو امتت این فرزند را (و اشاره كرد به امام حسین(ع)) شهید میكنند. رسولخدا(ص) گریستو حسین(ع) را به سینهاش چسبانید، سپس رسول خدا(ص) تربتی را نزد او گذاشت وفرمود: «این امانتی است نزد تو و پیامبر آن را بویید و گفت: ای وای (كرب و بلا) رسولخدا(ص) فرمود: ای ام سلمه! هرگاه این تربت به خون مبدل گردید، فرزندم حسین به شهادت رسیده است. ام سلمه آن را در شیشهای ریخت و هر روز به آن مینگریست ومیگفت: ای خاك! روزی كه به خون تبدیل گردی، آن روز، روز عظیمی است.
ابن حجر هیثمی از ام سلمه نقل كرده: روزی كه امام حسین(ع) شهید شد به آنشیشه نگاه كردم، دیدم آن خاك به شكل خون درآمده است.
طبرانی و ذهبی از عبدالله بن نجی و او از پدرش نقل كرده كه با علی(ع)بهمسافرت رفتیم، هنگامی كه به «محاذات نینوا» رسیدیم، گفتند: ای ابو عبدالله صبر كن،صبر كن، بر شط فرات، من گفتم: چرا؟ گفتند: روزی بر رسول خدا(ص) وارد شدم، در حالی كه دو چشمان آن حضرت پر از اشك بود. عرض كردم میبینم چشمانت گریان است آیا كسی شما را ناراحت كرده است؟
رسول خدا(ص) فرمودند: جبرئیل از نزد من بلند شد و به من خبر داد كه امت من، فرزندم حسین را میكشند، آن گاه گفت: آیا از تربت او به تو نشان دهم؟ گفتم: آری، پس مقداری به من داد و چون آن را دیدم نتوانستم خود را نگه دارم و چشمانم پر از اشك شد.
ابن اثیر در شرح حال انس بن حارث مینویسد: از اشعث بن سحیم از پدرش نقل میكند كه از رسول خدا(ص) شنید كه فرمود: پسرم حسین(ع) در زمینی در حوالی سرزمین عراق به شهادت میرسد كسی كه او را در آن حال درك كند باید او را یاری دهد.
انس بن حارث وقتی فهمید امام حسین(ع) عازم كربلا شده است، بی درنگ به سوی كربلا رفت و در آن سرزمین در ركاب امام حسین(ع) به شهادت رسید.
.....................................................................
بر گرفته از مقاله ای به قلم آقای غلامحسن جعفری
دسته بندی: ویژه نامه محرم ویژه نامه
سوره بقره آیه 254-251
1402/7/20
تفسیر قطره ای قرآنفَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَقَتَلَ دَاوُودُ جَالُوتَ وَآتَاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا يَشَاءُ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَلَكِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِينَ ﴿۲۵۱﴾ ترجمه : پس آنان را به اذن خدا شكست دادند و...
یَنبَغی لَکُم اَن تَتقرّبوا اِلیَ الله تَعالی بِالبِرّ وَ الصوُم وَ الصَلوةِ وَ صِلَة الرَحم وَ صِلَة الِاخوان، فَانَّ الاَنبیاء علیهم السلام کَانوُا اِذا اَقاموُا اوصیاءهِم فَعلوُا ذَلک وَ اَمروُا بِه.
شایسته است با نیکی کردن به دیگران و روزه و نماز و بجا آوردن صله رحم و دیدار برادران ایمانی به خدا نزدیک شوید، زیرا پیامبران زمانی که جانشینان خود را نصب می کردند، چنین می کردند و به آن توصیه می فرمودند.