توسط: حامد سلیمان پور
649 بازدید
1393/7/9
ساعت:20:30
مناقب و فضایل امام باقر (ع)
طبری در دلائل امامه می نویسد: ابوبصیر گوید: خدمت مولایم امام باقر (ع) شرفیاب شده عرض کردم: آیا شما وارثان پیامبر خدا(ص) هستید؟ فرمود: آری . عرض کردم: آیا پیامبر خدا هم وارث پیامبران بود؛ نسبت به آنچه می دانستند و عمل می کردند؟ فرمود آری. عرض کردم آیا شما می توانید مرده را زنده کنید و کور و بیمار پیش را شفا دهید؟ فرمود با اجازه خداوند. آنگاه امام باقر(ع) به من فرمود: ای ابا محمد نزدیک بیا
من نزدیک شدم حضرت دست مبارک را روی چشمانم مالید و چشمم باز شد و آفتاب و زمین و هر چه در منزل بود را دیدم. امام باقر (ع) فرمود: آیا دوست داری همین طور باشی و تو نیز همانند مردم بوده و در روز قیامت هر معامله ای که با آنها می شود با تو نیز همانگونه رفتار شود یا می خواهی مثل اول نابینا باشی و بدون زحمت وارد بهشت شوی؟ عرض کردم می خواهم مثل اول باشم. حضرت دست مبارکش را بر روی چشمانم مالید و به حالت اول برگشتم. باز در همان کتاب می خوانیم: ابو عینیه گوید: امام صادق (ع) می فرماید: شخص یکتاپرستی خدمت امام باقر(ع) آمد و از پدرش که ناصبی و فاسق بود به حضرتش شکایت کرد که او به هنگام مرگش همه اموالش را پنهان نموده است. امام باقر (ع) به او فرمود: آیا دوست داری پدرت را ببینی و از مکان اموالش بپرسی؟ گفت آری من نیازمند و فقیرم. امام باقر (ع) با دست مبارکش نامه ای نوشت و فرمود امشب به قبرستان بقیع برو و وقتی به وسط قبرستان رسیدی صدا می زنی یا درجان. آن مرد نامه را گرفت و رفت و فرمایش امام را انجام داد. در این هنگام شخصی آمد و نامه را به او داد وقتی خواند گفت: اگر مایلی پدرت را ببینی از جایت حرکت نکن تا او را بیاورم زیرا او در «ضجتان» است. او رفت و دیری نگشت که به همراه مرد سیاه چهره ای آمد که در گردن او ریسمان سیاهی بود که زبانش را بیرون آورده نفس می زد. آن شخص رو به من کرد و گفت این پدر توست؛ ولی شعله های آتش دوزخ، دود دوزخ و جرعه های آب سوزان آن، قیافه او را دگرگون ساخته است. من از حال پدرم پرسیدم وی گفت: من دوستدار بنی امیه بودم و تو دوستدار اهل بیت به همین جهت از تو بیزار بودم و تو را از ثروتم محروم کرده بودم. من امروز پشیمانم، پس به باغم برو و زیر درخت زیتون را بکن و آن مال را که یکصد و پنجاه هزار است را بردار، پنجاه هزار آنرا به امام باقر (ع) بده و بقیه مال خودت. راوی گوید او طبق گفته پدرش را انجام داد و امام باقر(ع) با آن پول قرضی را پرداخت و با باقیمانده آن زمینی خرید و آنگاه فرمود به زودی آن مرده ای که به خاطر کوتاهی کردنش در محبت ما و ضایع کردن حق ما پشیمان گشته به جهت اینکه ما را خوشحال نموده سود خواهد برد.
ثقه الاسلام کلینی در کتاب شریف کافی می نویسد: حسن بن عباس بن حریش از امام جواد (ع) و آن حضرت از امام صادق (ع) نقل می کند که حضرتش فرمود: روزی پدر بزگوارش مشغول طواف بود مردیکه صورتش را با گوشه ای از عمامه پوشانده بود مقابلش ایستاد و طواف آن حضرت را قطع کرد تا این که پدرم را به اتاقی در کنار صفا برد و کسی را نیز نزد من فرستاد و ما سه نفر شدیم. او رو به من کرد و گفت: آفرین ای فرزند رسول خدا، آنگاه دست بر روی سر من گذاشت و گفت خداوند به تو خیر دهد ای امین خدا پس از پدرانت! سپس به پدرم گفت ای اباجعفر می خواهی تو برای من توضیح بده یا مایلی من برای تو شرح دهم. می خواهی شما بپرس یا من بپرسم. اگر بخواهی من تو را تصدیق نمایم و یا دوست داری شما تصدیق کن. پدرم فرمود: همه این ها را می خواهم. آن مرد گفت وقتی از تو سوال می کنم مبادا جوابی بدهی که حقیقت را پنهان کنی!
فرمود: چنین پاسخی را کسی گوید که در دلش دو علم باشد که هریک مخالف دیگری ولی خداوند امتناع دارد که دارای علمی باشد که مختلف و گوناگون است. گفت: پرسش من همین بود که اینک قسمتی از آن را توضیح دادی، بگو ببینم این علم و دانشی که در آن هیچگونه اختلافی نیست نزد کیست؟ فرمود: همه این علم نزد خداند متعال است ولی بخشی از آن را که مردم به آن نیازمندند نزد اوصیای الهی می باشد. امام صادق می فرماید: آن مرد گوشه عمامه اش را از صورتش برداشت و روی پا نشست و از شادی صورتش می درخشیدگفت: مقصود من همین بود و به همین جهت نزد شما آمده ام، شما عقیده دارید از علمی که در آن اختلاف نیست نزد اوصیای الهی است. آنها از چه راهی بر این علم آگاه می شوند؟
فرمود: همانگونه که رسول خدا (ص) از آن آگاه می شد با این تفاوت که آنها نمی دیدند آنچه رسول خدا (ص) میدید (فرشتگان) زیرا که او پیامبر بود و اینها محدث (جانشینان پیامبر) هستند او به عنوان پیامبر وارد محضر ربوی می شد از خداوند متعال بدون واسطه وحی را می شنید در صورتی که اوصیای الهی بدون واسطه آن را نمی شنوند. گفت : راست گفتی ای فرزند رسول خدا! اینک سوال مشکلی دارم، بگو ببینم چرا این علم آن طور که برای پیامبر خدا ظاهر شده حالا ظاهر نمی شود؟ امام صادق (ع) می فرماید: در این هنگام پدرم لبخندی زد و فرمود: خداوند هرگز کسی را از علم خود آگاه نمی سازد مگر اینکه او را به ایمان بیازماید. چنانچه خداوند به پیامبر خود دستور داد جز به اجازه او با مشرکان پیکار نکند و بر آزار آنها صبر نماید او به دستور خد چقدر پنهانی دعوت نمود تا این که دستور رسید:« آنچه ماموریت داری آشکارا بیان کن و از مشرکان روی گردان » . سوگند به خدا اگر پیش از دستور خدا آشکارا دعوت می کرد در امان بود ولی او ملاحظه اطاعت خدا را می نمود و می ترسید که با امر خدا مخالفت بنماید و به همین جهت خودداری می نمود.
دوست دارم چشمان تو شاهد مهدی (ع) این امت باشد تا ببینی که چگونه فرشتگان با شمشیرهای آل داود میان آسمان و زمین روح کفاره مرده را عذاب می کنند و ارواح مشابهان آنها را از زندگان را به آنها ملحق می نمایند. آنگاه آن شخص شمشیری را بیرون آورد و گفت : این از همان شمشیرهاست؟! پدرم فرمود: آری به آن خدایی که حضرت محمد (ص) را برای بشریت برانگیخت. امام صادق (ع) می فرماید: در این هنگام شخص گوشه عمامه را بر صورتش انداخت و فرمود من الیاس هستم من به آنچه که از شما سوال کردم آگاه بودم جز آنکه خواستم این حدیث نیرویی برای اصحاب باشد. حضرت حدیث را ادامه داده ... تا آنجا که فرمود آن شخص از جای خود برخاست و رفت و دیگر او را ندیدم.
سوره بقره آیه 254-251
1402/7/20
تفسیر قطره ای قرآنفَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَقَتَلَ دَاوُودُ جَالُوتَ وَآتَاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا يَشَاءُ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَلَكِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِينَ ﴿۲۵۱﴾ ترجمه : پس آنان را به اذن خدا شكست دادند و...
یَنبَغی لَکُم اَن تَتقرّبوا اِلیَ الله تَعالی بِالبِرّ وَ الصوُم وَ الصَلوةِ وَ صِلَة الرَحم وَ صِلَة الِاخوان، فَانَّ الاَنبیاء علیهم السلام کَانوُا اِذا اَقاموُا اوصیاءهِم فَعلوُا ذَلک وَ اَمروُا بِه.
شایسته است با نیکی کردن به دیگران و روزه و نماز و بجا آوردن صله رحم و دیدار برادران ایمانی به خدا نزدیک شوید، زیرا پیامبران زمانی که جانشینان خود را نصب می کردند، چنین می کردند و به آن توصیه می فرمودند.