توسط: حامد سلیمان پور
989 بازدید
1393/6/14
ساعت:19:30
عده ای از حضرت رضا علیه السلام خواهش کردند که در حضور مأمون در مناظرهای در مورد امامت شرکت کند. امام پذیرفت، مجلسی تشکیل شد و «یحیی بن ضحاک سمرقندی» برای بحث با او دعوت شد.
امام فرمود: بپرس!
او گفت: شما بپرسید ای پسر رسول خدا تا ما به سؤال شما افتخار کنیم.
امام فرمود:ای یحیی، نظر تو درباره کسی که ادعا میکند راستگوست ولی به راستگویان، نسبت دروغگویی میدهد، چیست؟ آیا چنین کسی راستگو و پیرو دین حق است یا دروغگو؟
یحیی مدتی به فکر فرو رفت و چیزی نگفت.
مأمون گفت: « چرا جواب نمیدهی؟»
یحیی گفت: « سؤالی از من کرد که نمیتوانم پاسخ دهم.»
مأمون از حضرت رضا علیه السلام پرسید:« منظورتان از این سؤال چه بود؟»
امام فرمود:« من از یحیی با کنایه پرسیدم اگر ابوبکر راستگو بوده، پس راویان صادق و راستگو که گفته اند ابوبکر بر فراز منبر رسول خدا اعلام کرد: « شما مرا امیر خود قرار دادید ولی من بهتر از شما نیستم.» باید این سخن هم راست باشد و اگر این سخن ابوبکر راست است می گوییم امیر باید از رعیت بهتر باشد، پس ابوبکر امام نیست.
همچنین از قول ابوبکر نقل کرده اند که گفته است: « من شیطانی دارم که مرا وسوسه می کند و من گرفتار او هستم.» اگر ابوبکر راستگوست و این سخن هم راست است، پس نمی تواند امام باشد چون شیطان نمی تواند در امام تصرف کند و نیز از عمر نقل کرده اند که گفته است: « امامت ابوبکر یک کار ناگهانی و بدون مقدمه بود که خداوند ما را از شر آن حفظ کرد؛ پس هر کس این کار را تکرار کند، او را بکشید.»
اگر عمر راستگو بود پس امامت ابوبکر به نظر عمر هم صحیح نبوده و اگر دروغ گفته که خودش برای زعامت و رهبری مسلمین لیاقت ندارد.»
سخن حضرت که به اینجا رسید مأمون آن چنان عصبانی و ناراحت شد که بی مقدمه فریادی کشید که همه آن عده متفرق شدند.
سپس رو کرد به بنی هاشم و گفت: « مگر من نگفتم حضرت رضا(ع) را شروع کننده بحث قرار ندهید و بر علیه او جمع نشوید؟ اینها علمشان از علم رسول الله است.«
منابع:
بحارالانوار، ج 10، ص 348. ح 6.
از مناقب آل ابیطالب، ج 2، ص 404 - 405.
سوره بقره آیه 254-251
1402/7/20
تفسیر قطره ای قرآنفَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَقَتَلَ دَاوُودُ جَالُوتَ وَآتَاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا يَشَاءُ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَلَكِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِينَ ﴿۲۵۱﴾ ترجمه : پس آنان را به اذن خدا شكست دادند و...
یَنبَغی لَکُم اَن تَتقرّبوا اِلیَ الله تَعالی بِالبِرّ وَ الصوُم وَ الصَلوةِ وَ صِلَة الرَحم وَ صِلَة الِاخوان، فَانَّ الاَنبیاء علیهم السلام کَانوُا اِذا اَقاموُا اوصیاءهِم فَعلوُا ذَلک وَ اَمروُا بِه.
شایسته است با نیکی کردن به دیگران و روزه و نماز و بجا آوردن صله رحم و دیدار برادران ایمانی به خدا نزدیک شوید، زیرا پیامبران زمانی که جانشینان خود را نصب می کردند، چنین می کردند و به آن توصیه می فرمودند.