توسط: حامد سلیمان پور
1,058 بازدید
1398/2/7
ساعت:10:00
راه کارهای بیچاره ساختن شیطان
بحث ما درباره ی راه های نفوذ و فریب و سلطه ی شیطان بود. در ادامه ی بحثی که در شب های گذشته داشتیم بحث امشب را بی مقدمه و با این حدیث شریف از کتاب شریف خصال مرحوم شیخ صدوق آغاز می کنم. حدیث عجیبی است، اگر ان شاء الله خوب آن را بفهمیم و راه کارهایش را عملی کنیم، خیلی پیش می افتیم.
حدیث از امام صادق(ع) است، فرمودند:
قال ابلیس: خَمْسَهُ أشیاءَ لَیْسَ لِی فِیهِنَّ حُیلَهٌ وَ سائِرُ النَّاسِ فی قَبْضَتی.
ابلیس گفت: پنج چیز است که من در آن ها چاره ای ندارم، اما باقی مردم در چنگ من اند.
این پنج مورد چیست که اگر محقق شود شیطان دیگر به ما راهی ندارد و درمانده می شود؟
راه کار اول: اعتصام به خداوند
من اعتصم بالله عن نیة صادقة واتکل علیه فی جمیع أموره.
کسی که با نیت پاک و صادقانه به دستاویز الهی چنگ زند و در تمام امورش به او اعتماد کند.
چنین کسی برای هر کاری که می خواهد انجام دهد با نیت خالص می گوید: « خدایا اگر تو کمکم کنی می توانم، و گرنه به خودی خود عاجز و هیچم. اگر کار به دست خودم باشد و بخواهم به خودم اعتماد کنم، در کوچکترین کارها هم درمانده ام. بنابراین از تو می خواهم و به ریسمان لطف تو چنگ می زنم. امیدم به توست و از غیر تو نومیدم.»
بدیهی است اگر آدمی بخواهد چنین اعتمادی به خداوند پیدا کند، نباید اقدامش نسبت به کار حرام باشد. در کار حرام با چه رویی می توان گفت: « خدایا دستم را بگیر» پس باید دقت کنیم کاری که انجام می دهیم مرضی خدا باشد، آن وقت توکل و اعتمادمان را به خداوند معطوف کنیم.
راه کار دوم: کثرت تسبیح
و من کثر تسبیحه فی لیله ونهاره.
و آن که در شب و روزش خدا را بسیار تسبیح کند.
تسبیح بسیار فقط این نیست که سبحه در دست انسان باشد و دائم سبحان الله بگوید. در فرهنگ روایات اهل بیت(ع) تسبیح یعنی تنزیه . سبحان الله یعنی« خدیا تو منزهی. من حساب تو را از همه ی مخلوقات جدا می کنم، طوری دیگر به تو دل می بندم، طوری دیگری به یاد تو هستم. اگر هم امیدی به مخلوقاتت بسته ام، به خاطرتوست. اگر تو نخواهی همه هیچ کاره اند.» پس کثرت تسبیح او یعنی یاد خدا بودن و توجه به عظمت و قدرت و علم نامتناهی و بی مانند او.
راه کار سوم: توجه به رضایت برادر مومن
ومن رضی لاخیه المومن ما یرضاه لنفسه.
و آن که هر چیز برای خودش می پسندد، همان را برای برادر مومنش بپسندد.
چنین کسی هرچه برای خودش دوست دارد را برای دیگری هم دوست می دارد. اگر خوشش نمی آید که بلایی سرش بیاد، راضی نیست که این بلا برای مومنی پیش آمد کند. منظور «هر مومنی» است، نه آن کسی که با ملاک های مادی با ما رفیق است. رفاقت هایی که وجه اشتراک آن ها خدایی نیست، ملاک واقعی نیست. ملاک، ایمان است. راضی نباشم هیچ بلایی سر هیچ شیعه ای بیاید، همان طور که برای خودم راضی نیستم. حالا ممکن است با شیعه ای خورده حساب هم داشته باشم، ممکن است به من بد کرده باشد، غیبتم را کرده باشد، به من تهمت زده باشد، ولی شیعه است. چون او محب امیرالمومنین(ع) است، چون در مجلس امام حسین(ع) شرکت می کند به همین دلیل راضی نمی شوم بلایی سر او بیاید. اگر راضی نیستم خودم به گرفتاری بیفتم، راضی نباشم که برای او نیز چنین پیشامد کند. رضایت، امری قلبی است، نه زبانی. این کار سختی است مخصوصا جایی که با افراد مختلف مشکلاتی هم پیدا می کنیم. این ها هم عبادت خداست. تا می گوید« عبادت» فکر می کنیم عبادت فقط نماز است. هرچند نماز بسیار مهم است ولی عبادت منحصر به آن نیست.
تذکری درباره ی نماز
نماز گوهری است که درباره اش فرموده اند:« اگر شما در هر کار خیری هم توفیق داشته باشید، ولی خدای ناکرده اهمیتی که باید، به نمار ندهید، آن وقت چه بسا به خاطر استخفاف به نماز شفاعت اهل بیت (ع) را از دست بدهید. همه ی امید ما به شفاعت اهل بیت(ع) است. باید نشان دهیم که به نماز اهمیت می دهیم. نماز اول وقت را به تاخیر نیندازیم. در دانستن احکام شرعی نماز کوتاهی نکنیم و.. تا از شفاعت ایشان محروم نمانیم.
داخل پرانتز به نکته ای اشاره کنم: سوال شد که هنگام قرائت حمد و سوره، آیه ها را چگونه به هم وصل کنیم؟ آیا به اصطلاح فقها می توان وصل به سکون یعنی چه ؟ یک زمان نمازتان را شمرده شمرده می خوانید. میگویید: الحمدلله رب العالمین، یک لحظه صبر می کنید، مقداری فاصله می اندازید، بعد می گویید: الرحمن الرحیم. این جا وقف کرده اید. اگر وقف کنید، می توانید ساکن کنید. اما اگر بخواهید وصل کنید، باید حرکت حرف آخر را قرائت کنید، احتیاط این است که کلمه آخر جمله قبل در حالت سکون، به جمله ی بعد و وصل نشود. در مورد وقف به حرکت نیز امر به همین منوال است. پس، یا باید وقف کنید و حرکت حرف آخر ساکن باشد، و یا با قرائت حرکت حرف آخر، جمله ی قبل را به جمله ی بعد وصل کنید. مثل: الرحمن الرحیم مالک یوم الدین.
البته این مسئله ی اختلافی است، و آن چه عرض شد مطابق احتیاط است. در این مسئله نظر مراجع متفاوت است. بعضی فتوا داده اند و بعضی احتیاط واجب کرده اند و بعضی احتیاط مستحب، ولی موافق احتیاط این است که وصل به سکون و وقف به حرکت نکنیم. اگر بنا را براحتیاط بگذارید و همیشه به همین شیوه بخوانید خیالتان راحت تر است.
خوب است سرعت نماز به گونه ای باشد که بفهمیم چه می گوییم. آموختن معنای سوره ی حمد آسان است، یاد بگیریم برای این که بهتر بتوانیم توجه کنیم.
اگر به نماز مان اهمیت بدهیم، آن وقت می توان امید داشت که بشارت ها و پاداش هایی که وعده داداه اند، شامل حال ما هم بشود. این نمازهای ما که حقیقتا آن نمازی نیست که خدا از ما خواسته است. اگر خدا بخواهد به نماز های ما نمره بدهد، معلوم نیست که مقبول شویم. به خدا نشان دهیم که نماز را دست کم نگرفته ایم و کار های دیگر را بر نماز ترجیح نداده ایم.
یک وقت انسان آن قدر گرسنه است که اگر به نماز بایستد، تمام حواسش پی غذا است، در چنین حالی بهتر است غذا خوردن را بر نماز مقدم کند و وقتی سیر شد آن وقت نماز بخواند. اما همیشه این طور نیست، در این صورت چرا اول نمازش را نخواند؟ و نماز را بر غذا مقدم نکند؟ یا بهتر است اگر کسی می خواهد قراری بگذارد، طوری برنامه ریزی کند که نمازش را با تاخیر نخواند، یا نماز به آخر وقت نیفتد. به نماز اهمیت بدهیم. بندگان مقرب خدا مقیدند که نماز های مستحبی شان هم ترک نشود. ما از نماز های واجبمان شروع کنیم تا خداوند توفیق انجام نماز های مستحبی را هم به ما بدهد.
راه کار چهارم: صبر بر مصیبت
ومن لم یجزع علی المصیبة حین تصیبه
و کسی که وقتی مصیبت به وی می رسد بی تابی نکند.
از دیگر مواقعی که شیطان بیچاره می شود، زمانی است که انسان مصیبتی ببیند، اما بی صبری نکند. هر چند مصیبت تلخ است. مصیبت، آدمی را ناراحت می کند، گاهی اشک را هم جاری می کند و دل را درد می آورد. اما این با شکیبا بودن قابل جمع است. بی تابی کردن یعنی فرد در اعماق دلش آن طور که باید و شاید ار خدا راضی و خشنود نباشد و به خدا هر چه اندک سوءظن پیدا کند. مثلا معترض باشد که «خدایا چرا با ما چنین کردی؟ ما که مومنیم» اتفاقا بلا برای مومنان است، و طبق روایات هر چه ایمان بیشتر باشد، بلا هم بیشتر است. آیا واقعا یک هزارم بلایی که سر اهل بیت ابی عبدالله (ع) و خود ایشان آمد، سر ما آمده است؟ در عین حال رضای آن ها به قضای الهی را ببینیم و درس بگیریم.
امام صادق(ع) فرمودند:
انّما المُؤمِنُ بِمَنِزلَةِ کَفّة المِیزانِ کُلَّما زیدَفِی إِیمَانِهِ زِیدَ فِی بَلَائِهِ.
مومن( در نسبت ایمان و بلایش) تنها به مانند کفه ی ترازوست هر چه ایمانش بیشتر گردد بلایش زیاد تر می شود.
اما در طوفان بلا، دین مومن سالم می ماند، بلا برای دنیایش است. و این بلا برای همه هست، اگر قرار بود برای بندگان خوب خدا نباشد، به طریق اولی برای ائمه(ع) هم نبود. پس ما نپنداریم اگر بلا و گرفتاری بر سرمان آمده یعنی از چشم خدا افتاده ایم. مهم این است که که وقتی گرفتار شدیم در عمق دلمان از خدا ناراضی نباشیم.
حضرت زینب بعد (ع) بعد از این همه مصیبت که واقعا فوق تصور ماست، چه برخوردی کردند، والله العلی العظیم ما نتوانسته ایم عمق فقط یک مصیبت- مثل مصیبت فراق حضرت زینب و امام حسین (ع) را درک کنیم. این که خواهر و برادر دارند از هم جدا می شوند، این که زینب دیگر هیچ وقت برادرش را نمی بیند، همین یک مصیبت، کافی است تا انسان از مصیبت قالب تهی کند.
مرحوم میرزای شیرازی در مجلسی نشسته بود و روضه خوان مشغول خواندن ذکر مصیبت بود، به عربی گفت: زینب(ع) بر ابن زیاد ملعون وارد شد. می گویند میرزای شیرازی آن قدر گریه کرد، عمامه از سر بلند کرد و به زمین کوبید و گفت:« دیگر روضه نخوانید. بگذارید حق همین جمله را ادا بکنیم.» این که حضرت زینب را به حال اسیری آوردند، در حالی که ابن زیاد ملعون بالای مجلس نشسته بود.... این چه مصیبتی است؟ ما واقعا درک نمی کنیم. اگر درک می کردیم یقینا آرام نمی گرفتیم، آتش می گرفتیم. آن میرزای شیرازی بود که آتش گرفت. در این سفر چند ماهه، ار دوم تا دهم محرم آن همه مصیبت را به خاطر برادر تحمل کرده، آن وقت در جواب ابن زیاد ملعون که می پرسد:« کار خدا را با برادر و خاندانت چگونه دیدی؟» پاسخ می دهد: ما رایت الا جمیلا می فرماید:« من از خدا جز خوبی ندیده ام.» این خیلی معرفت می خواهد. یعنی: « شما اشقیا جنایت های خود را به خدا نسبت ندهید، من از خداوند فقط زیبایی دیدم.» این درس و الگوی ماست که وقتی به ما مصیبتی می رسد بی تابی نکنیم.
راه کار پنجم: رضا به روزی قسمت شده
ومن رضي بما قسم الله له ، ولم يهتم لرزقه.
کسی که به آن چه خدا برایش قسمت نبوده راضی باشد و هم و غم روزی اش را نداشته باشد.
این کسی است که غصه ی روزی اش را نمی خورد. مرتب شاکی و نگران نیست که « ما چرا باید این طور باشیم؟» خدا بهتر می داند روزی مرا چه قدر قرار بدهد و چگونه به دستم برساند. خدا بهتر می داند خدا بهتر می داند که با ثروت و تمکن ایمانم محفوظ تر است، یا با نداری و تهی دستی. نکند وضع مالی ام روبراه شود و خدا را فراموش کنم و دین و ایمان را کنار بگذارم. بعضی ها اگر وضع مالی شان مناسب باشد دین دار ترند. تو امر روزی ات را به خدا بسپار، خدا خودش بهتر می داند چگونه تو را تدبیر کند. مطمئن باش آن چه قسمتت کرده به تو می رسد، و بعد هم به قسمتت راضی باش. روزی، معین و مقدر و ضمانت شده است.
اولویت نماز نسبت به طلب روزی
این که نماز اول وقت را کنار بگذارم و نماز ظهر را دم غروب بخوانم، که مثلا یک ساعت بیشتر کار کرده باشم، لزوما به کسب روزی بیشتر نمی انجامد. مرحوم علامه کرباسچیان تعریف می کردندکه پدرشان در ده ونک کرباس فروشی داشت. بسیار به نماز اول وقت مقید بود. یک بار یک مشتری عمده آمد و می خواست صد تومان کرباس بخرد( آن وقت ها در تهران یک خانه ی عالی صد تومان بود.) هنگام اذان ظهر بود. دید وقت نماز رسیده، گفت:«نه، ظهر شده است باید به نماز بروم... عصر یکی را می فرستم.» به قول بازاری ها مشتری را پراند. بله ممکن است مشتری این گونه هم نیاید. اما روزی رسان خداست. چرا من به خاطر پول، نماز اول وقت امروز را از دست بدهم؟
أَوَّلُ الْوَقْتِ رِضْوَانُ اللَّهِ وَ آخِرُهُ عَفْوُ اللَّه نماز اول وقت رضوان خداست و خدا با چنین نمازی از آدمی خشنود می شود، اما نماز آخر وقت به گونه ای است که چشم پوشی خدا را در پی دارد تا ما را عذاب نکنند.
یک نماز اول وقت را که از دست بدهیم دیگر تا آخر عمر گیرمان نمی آید. در روایت داریم:
صلِّ صلاةَ مودِّع
نماز بخوان، نماز کسی که (با آن) وداع می کند.
اگر بدانی این نمازی که می خوانی آخرین نماز تو است، چگونه می خوانی؟ نمی گویی طوری بخوانم که به دلم بچسبد؟ در روایت داریم که خودت انصاف بده اگر این نماز را یکی برای خودت می خواند حاضر بودی با وجود این سبک شماری از او قبول کنی؟ گاهی ما نمازی می خوانیم که اگر هم به آسمان برود آن قدر شکسته بسته است که بازش می گردانند، نه حضور قلب در آن است، نه احکام آن درست رعایت شده و نه تقوا پشتوانه اش است. آن وقت خود نماز به صدا درمی آید که آبرویم رفت در روایت داریم نماز به صاحب این گونه اش می گوید:
ضَیَّعتَنِی ضَیَّعَکَ الله.
من را تباه کردی خدا تباهت کند.
خود نماز، نماز گزار را نفرین می کند. کمی قبل از نماز خود را آماده کنیم. نماز فرصت مناجات با خداست، خدا وقتی اختصاصی به ما داده تا با او مناجات کنیم، قدر این را می دانیم؟
در آن هیجان ها و سختی های ظهر عاشورا دیگر دشمن طاقت نداشت و هر لحظه می خواست حمله کند. در این شرایط یکی از اصحاب امام حسین(ع) ایشان را به یاد نماز می اندازد، می بینید چه قدر او را دعا کرده اند؟ به او فرمودند:جَعَلَكَ اللّهُ مِنَ الْمُصَلِّينَ. و برای نماز حاضر شدند هر چند تعداد هم به خاطر این نماز شهید شدند. اصلا جنگ بر سر نماز است، به خاطر نماز و دین است که این دو لشکر مقابل هم ایستاده اند. این طرف آخرت، آن طرف دنیا. این سنت حسنه ای که بعد از نمازبه ابا عبدالله(ع) سلام می دهند چه قدر خوب است یعنی یا اباعبدالله اگر تو نبودی و این فداکاری تو نبود، ما این نماز را نداشتیم.
از بزرگی پرسیده شد: رمز این که نماز شما این قدر با معنویت است چیست؟ گفت:« وقتی که مشغول به نماز می شوم همه چیز را فراموش می کنم، گویی هیچ کاری در این عالم ندارم، فقط در فکر نمازم هستم.» اگز انسان بتواند این حال را در خود ایجاد کند چه قدر خوب است. یک « اعوذ بالله من الشیطان الرجیم» در اول نماز بگوید و آن را آغاز کند، چون این شیطان است که نمی گذارد انسان نمازی با حضور قلب بخواند. می بینی فرد یک فیلم سینمایی دو ساعته می بیند، اما حتی یک دقیقه هم حواسش پرت نمی شود، ولی برای یک نماز پنج دقیقه ای حواسش هزار جا می رود. سرش چیست؟ این حال، بی علت نیست، علتش این است که هنگام تماشای فیلم سینمایی، شیطان به انسان کاری ندارد ولی در حال نماز نمی گذارد که فرد تمرکز کند و در روح و فکر او وارد می شود. در نتیجه فرد در حین نماز یاد قرار ها و تعهداتش می افتد برای سوال هایش جواب پیدا می کند برای حل مشکلاتش نقشه های جدید می کشد اما بیایید در این چند دقیقه برای دنیای خود برنامه نریزیم و فقط به نماز برای خدا اختصاص دهیم، بگوییم: « خدایا یک نماز می خوانم برای شب اول قبرم.» در روایت داریم اگر فرد دو رکعت نماز را واقعا برای خدا به جا آورد خداوند وارد بهشتش می کند.
دسته بندی: شیطان شناسی
سوره بقره آیه 254-251
1402/7/20
تفسیر قطره ای قرآنفَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَقَتَلَ دَاوُودُ جَالُوتَ وَآتَاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا يَشَاءُ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَلَكِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِينَ ﴿۲۵۱﴾ ترجمه : پس آنان را به اذن خدا شكست دادند و...
اُبَشِّرُکُم بالمَهدیِ یَبعَثُ فی اُمَّتی عَلی إختلافٍ مِنَ النّاسِ وَ زَلازِلَ یَملاُ الأَرضَ قِسطاً وَ عَدلاً کَما مُلِئَتْ جَوراً وَ ظُلماً یَرضی عَنهُ ساکِنُ السَّماء وَ ساکِنُ الأَرضِ یُقَسِّمُ المالَ صِحاحاً فَقالَ رَجُلٌ ما صِحاحاً قال (علیه السّلام): بالسَّویَّهِ بَینَ الناسَ وَ یَملاُ اللهُ قُلوبَ اُمَّةِ مُحمدٍ (صلی الله علیه و آله و سلم) غِنیً وَ یَسَعُهُم عَدلُهُ، حَتی یَأمُرَ مُنادِیاً یُنادی یَقُولُ مَن لَهُ فی المالِ حاجَةُ فَما یَقُومُ مِنَ الناسِ إلا رَجلٌ واحِدٌ.
شما را به ظهور مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بشارت می دهم. زمین را پر از عدل می کند؛ همان گونه که از جور و ستم پر شده است، ساکنان آسمان ها و زمین از او راضی می شوند و اموال و ثروت ها را به گونه ای درست تقسیم می کند. کسی پرسید: معنای تقسیم صحیح ثروت چیست؟ فرمود: به طور مساوی میان مردم. سپس فرمود: دل های پیروان محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را از بی نیازی پر می کند. عدالتش همه را فرا می گیرد، تا آن جا که دستور می دهد کسی با صدای بلند صدا زند هر کس نیاز مالی دارد برخیزد، هیچ کس جز یک تن برنمی خیزد.